دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ از مهدیه افشار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوبارهی خانوادهاش تلاش میکنه. با پیشنهاد وسوسهانگیزی از طرف یک شرکت، نمیتونه مقاومت کنه و بعد متوجه میشه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت میکنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون میده. نه یک جنتلمن نه یک مرد قانونمند…
خلاصه رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ
در یک دستش بطری مشکی آب و دست دیگرش موبایلش قرار داشت. بدنه عرق کرده ی بطری را به گردنش چسباند تا کمی خنک شود حوله ی کوچک سفیدی دور گردنش بود و عرق بدنش را با آن پاک میکرد. نیکی را تنها در خانه رها کرده بود تا ورزش کند و باید زودتر خودش را به دختر بچه میرساند نمیخواست گزک دست اختر الملوک و ملک زاده بدهد. در حالی که در فضای مجازی میچرخید پله های کوتاه باشگاه اختصاصی برج محل سکونتش را بالا رفت و به آسانسور مجلل برج رسید.
شاسی طبقه ی هفتم را فشرد و به آینه تکیه زد باید خیلی زود برای نگه داری نیکی فکری می کرد محیط کارش فضای قانونی و بی حاشیه ای نبود که بتواند یک دختر بچه را به آنجا ببرد و از امنیتش مطمئن باشد. یادش آمد ظهر به آقا خانی قول داد آهنگ ها را بفرستد و تا الآن به کل فراموش کرده بود. ضربه ای به پیشانی اش زد و ساعت را نگاه کرد پانزده دقیقه به دوازده نیمه شب مانده بود، وقت مناسبی برای ارسال آهنگ به یک همکار ساده نبود اما میدانست اگر نفرستد دیگر در یادش نمی ماند و بدقول میشود.
آسانسور در طبقه هفتم ایستاد، در حالی که هنوز با خودش درگیر بود پیام بدهد یا نه بیرون رفت. چراغ چشمی راهرو با ورودش روشن شد و همزمان درب واحد روبه رویی اش باز شد. دستش را توی جیب شلوارکش فرو کرد و موبایلش را هم همانجا گذاشت. نگاهی سرسری به دختر نوجوان همسایه انداخت که با جیغ جیغ از خانه بیرون زد و درب چوبی را محکم کوبید. نگاه دختر که به او افتاد نیشش را باز کرد…
دانلود رمان در میروم به شهر الاغ ها از مهدیه افشار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
علیسان پسر حاجی مغرور و عیاشی که وقتش و با دخترای دور و برش می گذرونه و برای به دست اوردن ازادی هاش بیشتر برخلاف میل بابا حاجیش از خونه زده بیرون، خانواده اش برای برگردوندنش کارای زیادی انجام می دن، مثل ترتیب دادن یه ازدواج اجباری…
خلاصه رمان در میروم به شهر الاغ ها
نگاهم با تاپ کوتاه پارمی س حرکت می کنه. تاپش بالا می ره و پوست برنزه اش معلوم می شه. تاپ پایی ن می آد و چاک سینه اش ت وی دید قرار می گیره. فکر کنم یکم چاق شده و پهلو آورده. باید رژیم غذاییش رو اصلاح و دوباره باشگاهش رو شروع کنه. باسن و پاهاش آب رفته، پوستش هم نیاز به سولا ریوم داره! واقعا برام عجیبه که چرا با این وضع پیشم اومده، اون که از حساسیت ها ی من خبر داره! نگاهم رو از اندامش می گیرم، از این که مثلا داره با موهای لختش دلبری می کنه خوشم نمی آد.
ترجیح می دم دلبری هاش رو بعدا نشونم بده. موبایلم رو از روی میز وسط چوبی بر می دارم و سرگرم می شم. چند وقتی می شه که دیگه حوصله ی اداهای دخترها رو ندارم، حوصله ی قهر و آشتی های مسخره اشون رو که ابدا ندارم. چرا فکر کردن ان قدر مهم هستن که قهر می کنن؟ از این که پارمیس توی آشپزخانه ی به هم ریخته ی خونه ام می چرخه خوشم نمی آد، ولی اجازه دادم فانتزی های مسخره اش رو اجرا کنه. در حال حاضر، یک ساعتی می شه که مشغول درست کردن کاپوچینو هست..