هایکو بوک
دانلود رمان ~ عاشقانه جذاب جدید ~ بدون سانسور ~ pdf apk
دانلود رمان دختر حاج آقا از سیما نبیان منش  فایل pdf

دانلود رمان دختر حاج آقا از سیما نبیان منش فایل pdf بدون دستکاری و سانسور

جدا از این فضای سالن کاملا خلوت و سوت و کور بود و یکم تاریک! دکمه های رو پوش سفید
رو باز کردم و با تکون دادن یمه ی شل پیرهنم، از بزرگ بودن سالنی که هیچولت به اندازش خو
نمیکردم،پوفی کشیدم و به این فکر کردم که دلیما باید از کجا شروع کنم.؟
روی یکی از وسایل ورزشی دراز کشیدم و فضارو ذهنی بدای خودم تمسیم بندی کردم..اینکه
تمیز کاری رو اول کجا باید شروع کنم…که نه ولت برای تمیز کردزمین کم بیاد و نه خود
وسایل…
کار کشیدن از ذهنم منو کشوند تو عالم چرت زدن…پلکهام سنگین شدن و نفسهام کشدار…اما
لرزش ویبره ی شدید گوشیم که اگه ریشتر بندیش میکردن به ده تا هم می رسید باعث شد بی
ملاحظه از جا نیمخیز بشم و سرم بخوره به طاق وزنه و پرت بشم روی یه جسم که هم سخت بود
و هم نرم…و تاحدودی خنک و راحت!
هر چی بود جنسش به وسیله های ورزشی نمیخورد.لای چشم چپمو باز کردم و به دوتا چشمی
خیره شدم که هم خشم داشتن و هم تعجب!
هدفون روی گوشهاشو خیلی آروم از روی کنار زد و به زل زدنش ادامه داد!
سرم رو پایین گرفتم و به بدنش که مثل یه تشک و خنک و راحت زیر بدنم لرار گرفته بود نگاه
کردم…میتونستم عضله های بدن سفت و ورزیده اش رو با برخورد تن خودم آشکارا احساس
کنم…
و البته سینه های آویزون خودم که چسبیده به سینه های مردونه اش بودن!
وضعیت جوری بود که باید به طور ؼریزی جیػ میکشیدم اما از ترس اینکه مبادا بوی سیر رو
احساس کنه و خجالت زده بشم دوتا دستمو روی دهنم گذاشتمو خفه خون گرفتم….!
اول یه نگاه به سینه های آویزون از زیر لباس یمه گشادم انداخت و بعد به دستهای چسبیده به دهنم.
یه چشم ؼره رفت که خودمو عمب کشیدم اما ولتی دوهزاریم افتاد باسنم به کجاش چسبیده دستمو
ار روی دهنم برداشتم و خیلی محکم زدم تخت پیشونی خودم که با یه تکون خیلی آروم و ،راحت
تراز پر کاه پرتم کرد روی زمین!
مثل کدوی للملی رو زمین ؼلت خوردم و تا ولتی کمرم نخورد به یکی از دستگاه ها و نگه ام
نداشت نتونستم خودمو ثابت نگه دارم!
دستمو پشت کمرم گذاشتم و از اونجایی که مطمئن بود این ولت از روز هیچکس اینجا نمیاد و
اصلا در باشگاه باز نیست، بدو بدو سمت در رفتم و داد زدم:-دزد….دزد…..پسندخانم دزد اومده…آلای نجات دزد اومده….
پامو از در بیرون نذاشته بودم که دوباره خنکی تنش رو پشت خودم احساس کردم.یه دستشو
گذاشت رو دهنم و با دست دیگه اش کمرم رو ثابت نگه داشت

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
فرزند حاج‌آقا ب، بزرگ محله، دختری پرشور و متفاوت است. او برخلاف باورهای پدرش عمل می‌کند و همین تضاد، ماجراهایی پرکشش و خواندنی را رقم می‌زند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دختر حاج آقا
  • ژانر
    ,عاشقانه,بزرگسال,کلکلی,طنز
  • نویسنده
    سیما نبیان منش
  • ویراستار
    هایکو بوک
  • طراح کاور
    هایکو بوک
  • صفحات
    1768
  • منبع تایپ
    هایکو بوک
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • پروین
  • برچسب ها:
درباره سایت
هایکو بوک
آمار سایت
  • 97 نوشته
  • 1 برگه
  • 0 کامنت
  • 1 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هایکو بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.