خلاصه کتاب:
در یک شب غیرمنتظره، سرنوشت هدیه، خدمتکار ریزنقش تالار شایگان، با جاناتان ۳۶ ساله، صخرهنوردی تنومند که تازه از لندن بازگشته، بهواسطه مسمومیت مواد مخدر گره میخورد. تصمیم سخت درباره سقط جنینی که والدینش هیچ خاطرهای از آن شب ندارند، مسیر داستان را شکل میدهد. جاناتان با مردانگی هدیه را عقد میکند، اما بازگشت دوستدختر سابقش با فرزندی پنجساله، همهچیز را پیچیدهتر میکند. رازهای گذشته هدیه، او را در حقارت فرو میبرد و از جاناتان دور میکند.
خلاصه کتاب:
در سایهی عهدی قدیمی، محمدطاها مجبور به ازدواج با شیدا میشود. اما عشق واقعیاش ریحانه است. ریحانه وقتی حقیقت را میفهمد، تصمیم به جدایی میگیرد. محمدطاها برای نگهداشتن او راهی جز صیغهی اجباری نمیبیند، اما روز عقد، ریحانه فرار میکند و همهچیز تغییر مییابد.
خلاصه کتاب:
نیاز، دانشجوی معماری، با کسرا دوست میشود. اما کسرا مردی شکاک است که پس از ازدواج، سوءظنهایش نسبت به نیاز شدت میگیرد. در نهایت، نیاز خانه را ترک میکند و سرنوشت تازهای رقم میخورد.
خلاصه کتاب:
در ۲۱ سالگی، دختری ایستاده میان امید و حسرت. همرنگ دیگران، اما گرفتار روزمرگی و سکوت عشقهای ناتمام. در میان فلسفهها و رسمها، خاطرات پوچ گذشته بر دوشش سنگینی میکنند. چیزی که پایان ندارد، تنها رسوبی است که در وجودش تهنشین میشود.
خلاصه کتاب:
فرزند حاجآقا ب، بزرگ محله، دختری پرشور و متفاوت است. او برخلاف باورهای پدرش عمل میکند و همین تضاد، ماجراهایی پرکشش و خواندنی را رقم میزند.
خلاصه کتاب:
کیا و آوا داستانشان را با دیداری کوتاه آغاز میکنند؛ دیداری که بهظاهر پایان یافته است. اما چند هفته بعد، تماس آوا همهچیز را دوباره زنده میکند؛ پیشنهادی که قرار است برای هر دو سودمند باشد، ولی در واقعیت، مسیر تازهای از احساسات و دگرگونیها را میسازد؛ مسیری که به عشقی ناب ختم میشود.
خلاصه کتاب:
داستان دربارهی خانم معلمیست که به یکی از دانشآموزانش علاقهمند میشود. رابطهای میان آنها شکل میگیرد و در پی اتفاقاتی، مجبور به ازدواج میشوند.
خلاصه کتاب:
هر قصه ای می تواند درست از کف خیابان سر بلند کند! خیابان هایی که سال های رفته را دیده اند آمد و شد فصل ها را به مشاهده نشسته اند و زورشان هیچ گاه به تغییر آدم ها نرسیده خانواده ها کودک و نوجوانی سالم پرورش داده اند و با دادنش به فضایی بیرون از خانه جوانی یاغی شده و دور از آداب تحویل گرفته اند. ارزشها مبدل شده اند به ضد ارزش ها و تربیت های درون خانگی، راه به جایی نبرده است. چه کسی مقصر است؟
خلاصه کتاب:
در مـورد دخـتری بہ اسـم نیـلای که نخبـہ جهانـیہ و خیـلی از جاسـوس های آمریـکایی دنبـال از بیـن بردنـ نیـلایـن!
یکـی از ایـن جاسـوس ها سایـس ..
فقـط با ایـن تفاوت کہ سایـه دنبـال انتقـام عشق سـیاه قدیـمیش از نیـلایہ..
تو ایـن انتقـام گیـری سایـہ با حامـی پسـر مغرور و سـردی کہ از نیـلای متنفـره دوسـت میـشہ
ولیـ نیـلای باهوشـ تر ای ایـن حرفاست. . .
و توی همیـن گیـر و دار نیـلای ناخواسته عاشق حامی میشه
و بـمب یہ اتفـاق بزرگـ کہ نیلای مهری و مجبور میکنه همسـر حامی حصـاری بشہ...
ولـی حامی هنوز دلـش با سایـس ولی .
خلاصه کتاب:
دلسا از همه ی مردها متنفره..بخاطرشکست عشقی که از دو مرد زندگیش درگذشته خورده..سرد و مغرور و یک دنده میشه.اما دست سرنوشت اونو با مردی آشنا میکنه که دخترهای زیادی توی زندگیش بوده ولی اتفاقات جالبی برای دختر قصه ی ما میفته
خلاصه کتاب:
با دزدیه شدنش اونم به دست دزدان دریایی و گیر افتادنش بین دو مرد که از قضا هر دو قدرتمند هستن و می خوانش گیجش کرده بود یکی رئیس دزدان دریایی دومی شوالیهای قدرتمند از امپراتوری.
خلاصه کتاب:
سه تا دوست سه تا خواهر سه تا دوست واقعی و صد البته شیطون این سه تا دوست باهم توی یه خونه زندگی میکنن اما....
سه نفر دیگه بهشون اضافه میشن که باهم شیطونی کنن و دنیارو با خنده هاشون بترکونن.
خلاصه کتاب:
آرش پس از سال ها دوری از وطن، به ایران برگشته، بطور کاملا تصادفی با معشوقه ی سال های نوجوانی اش که بر اثر نیرنگ اطرافیانش او را از دست داده، روبرو می شود، زنی متاهل، عاشق و در عین حال متعهد به عشق دیرینه اش. عشق، انتقام، هوس چون آتشی زیر خاکستر زبانه می کشد و همه را به کام می گیرد ولی در این میان زمانه بازی عجیبی شروع می کند تا این دو باز روبروی هم قرار بگیرند.
خلاصه کتاب:
مژده یه دختر معمولیه که داره تو سخترین موقعیت زندگیش ،گذشته اش رو مرور میکنه . از ازدواج اجباریش با پسر دوست پدرش به اسم حمید شروع میکنه که علی رغم اینکه بر خلاف میلش وادار به قبولش شده ،می خواد با چنگ و دندون ..
خلاصه کتاب:
دستش را برای هزارمین بار روی بوق فشار میدهد و عصبی داد میزند:
برو دیگه گاریچی!
مرد هم با دست جوابش را میدهد و بالاخره پایش را کمی روی پدال گاز فشار میدهد. راه برای سبقت گرفتن باز میدهد. با سرعت از کنارش رد میشود.
عرق روی پیشانیاش سر میخورد و تشنگی گلویش را خشک کرده. نگاهی به ساعت میاندازد.دیرش شده بود اما نمیتوانست بیخیال رفع تشنگی شود.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هایکو بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.