دانلود رمان ترنج مریم روح پرور

دانلود رمان ترنج مریم روح پرور pdf بدون سانسور

دانلود رمان ترنج از مریم روح پرور با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

چه دنیایی شده؟! دنیای که هیچ رحمی در آن نیست. نه پدر به فرزند نه مادر به فرزند و نه فرزند به هر دو. دنیایی پر از پستی دنیایی پر از کثافت … به کجا داریم کشیده می شویم این دلهای بی رحم به کجا می رود ؟!؟

خلاصه رمان ترنج

جسیکا نگاه مدلها می کرد بقیه با حیرت نگاه طراحی ها می کردند. ترنج بی حوصله نگاه طرح ها می کرد. شهریار نگاه بقیه کرد و گفت: -کسی نظری نداره؟ همه گفتن همه چیز عالیه. رهام روی صندلی لم داده بود و خیره پرده روی دیوار بود که طرح ها را به نمایش گذاشته بود. ترنج همان جور که نگاه طرح ها می کرد. وقتی عکس لباس مشکی را دید با دیدنش بی اختیار گفت: -این دامنش باید بیشتر روش کار بشه همه نگاه ها سمت ترنج چرخید. ترنج دستپاچه گفت -ببخ …

حرفش را کامل نزده بود که رهام گفت -توضیح بده ترنج نگاهش کرد که رهام به پرده اشاره کرد و گفت: -برو ببینم چی میگی ترنج که در اینجور بحثا اعتماد به نفس بالایی داشت از پشت میز بلند شد و سمت پرده رفت. و گفت: -این لباس چون یه لباس مدل ماهیه خیلی تو چشم میاد اما این مدلی معمولا همه گیر شده باید توش یه تغییراتی داد مثلا میشه پایینشو بیشتر از پارچه اضافه کنیم اینجوری هم یکم شلوغ تر میشه هم متفاوت تر شهریار با لبخند نگاه رهام کرد و گفت: -پیشنهاد

خوبیه. ترنج نگاه بالا تنه کرد و گفت: این لباس گیرایی خاصی داره هم با رنگ مشکی قشنگ میشه هم سفید اما فقط با همین دو رنگ نه بیشتر و این حالت بالاش که دکلته اس به نظر باید از پارچه بدن نما استفاده بشه و یه یقه براش گذاشته بشه اینجوری هم جلوه بیشتری داره هم اینکه سنگینی لباس اونو از رو… با دیدن آن تکه از عکس یکدفعه لال شد. با دیدن آن نقطه سیاه که حکم خال را داشت چشمانش ثابت ماند. آن خال روی بدن خودش بود خال کوچکی که زیر بغلش نزدیک به برآمدگی بود…

دانلود رمان ترنج مریم روح پرور pdf بدون سانسور

دانلود رمان عشق خاموش مریم روح پرور

دانلود رمان عشق خاموش مریم روح پرور pdf بدون سانسور

دانلود رمان عشق خاموش از مریم روح پرور با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دنیا، دنیای ما آدم ها پر شده از قضاوت، قضاوت هایی که همه را به اشتباه می اندازد و چه ساده دل می شکنند… سعی می کنیم آدمی منطقی باشیم اما… تلاش بی فایده هست ما آدم ها منطقمان در گوشهایمان و چشمانمان است نه عقلمان…

خلاصه رمان عشق خاموش

در را باز کرد وارد خانه شد، از شش پله بالا رفت و در واحدشان را باز کرد، اولین چیزی که دید مانی بود که جلوی تلویزیون خوابش برده بود. در را بست و کفش هایش را از پا در آورد، کلیدش را آویزان کرد و چشم چرخاند در خانه، مادرش را ندید، کوله پشتی اش را روی مبل کوچک انداخت و سمت مانی رفت. داداشی بلند شو برو تو اتاق بخواب مانی خواب آلود گفت: نمی خوام. -بلند شو عزیزم. دستش را گرفت و مانی را بالا کشید، از درد کمرش لب به دندان گرفت اما کمک کرد و مانی را به اتاق برد روی تخت خواباندش،

ملحفه را روی مانی کشید و صاف ایستاد، دستی روی کمرش کشید و چشمانش را روی هم فشرد. مانتو و مقنعه اش را در اورد آویزان کرد لباس راحتی تنش کرد و از اتاق بیرون آمد سمت اتاق مادرش رفت، با دیدنش که روی تخت خواب بود، لبخند تلخی زد و سمت کیفش رفت، زیپش را باز کرد و پلاستیک را در آورد باز به اتاق رفت. کنار مادرش روی تخت نشست که مادرش چشم باز کرد و آهسته گفت: اومدی؟ -سلام عزیزم بله اومدم. -ساعت چنده؟ مانلی لب به دندان گرفت که مادرش گفت: ساعت چنده مانلی؟

-دوازده و نیم. -بیست شبه این ساعت میای خونه. مانلی سرنگ را در آورد و گفت: باید کار کنم. -میدونی داری گند می زنی به آینده ات؟ _نمی زنم. دختری که دوازده و نیم شب بیاد تمام همسایه ها هم ببینن کی میاد هیچ آینده ای نداره، فردا خواستگارت داره میاد، اون روز که من حالم بد شد کنسل کردی اما فردا دارن میان، اگر از هم خوشتون بیاد تحقیق کنن میدونی چی میشه. مانلی سوزن سرنگ را در شیشه ی آن محلول گران قیمت فرو کرد، چند میل پر کرد و گفت: -نگران این چیزا نباشید. آستین کوتاه مادرش را بالا تر برد…

دانلود رمان عشق خاموش مریم روح پرور pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
هایکوبوک
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هایکوبوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.