دانلود رمان صدای نفس هایت راضیه درویش زاده

دانلود رمان صدای نفس هایت راضیه درویش زاده بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان صدای نفس هایت از راضیه درویش زاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ﺭﻭﮊﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺼﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖِ ﻓﺮﻫﺎﺩ هست ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺭﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ. ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﻭﮊﺍﻥ ﻓ ﻘﻂ ﯾﻪ ﺣﺲِ ﺑﭽﮕﻮﻧﻪ ﺍست ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﻋﺚ میﺸﻪ ﺭﻭﮊﺍﻥ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺰﻧﻪ و ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ چهار ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺩﺳﺖ تقدیر ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ رو به رو ﮐﻨﻪ. ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺮﻭﻉ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺮ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺧﻢ ﺭﻭﮊﺍﻥ ﻣﯿﺸﻪ…

خلاصه رمان صدای نفس هایت

-روژان. گوشی رو کنار تخت گذاشتم. -بله مامان؟ از لای در سرش رو داخل آورد: -روژان؟ از روی تخت بلند شدم: بله! پاشو دیگه چقدر بیام صدات کنم! گیج برگشتم سمتش: -چرا؟ -مگه دانشگاه نداری؟ تای ابروم رو بالا بردم: دارم ولی از کی تا حالا دانشگاه رفتن من برات مهم شده؟ مامان چشم غره ای بهم رفت و بیرون رفت شونه ای بالا انداختم. فرهاد پرونده رو روی میز انداختم تلفن رو برداشتم: -سیدی به خانوم احمدی بگو بیاد اتاقم. -چشم. تلفن رو سرجاش گذاشتم احمدی وارد اتاق شد.

-بله آقای مهرداد؟ چشم غره ای بهش رفتم: خانوم احمدی شما خودتون این پرونده رو نگاه کردید؟با حالت مغروری جواب داد: نه چطور؟ ابرویی بالا آورد و با لحن نه چندان درستی گفت: نگید که مشکلی داشت! عصبی از جام بلند شدم پرونده رو سمتش انداختم: -پس خودت نگاه کن. با صدای بلند گفتم: خانوم احمدی تو این ماه این باره چندمه که از این مشکلات داره پیش میاد اگه مشکلی دارید و نمی تونید رو کارتون تمرکز کنید بگید تا راه حلی پیدا کنم براتون.

اینبار سرش رو پایین انداخت: ببخشید اصلاح میکنم، میارم خدمتتون روم رو ازش گرفتم، حرفی نزدم. صدای بسته شدن در حاکی بر این بود که بیرون رفت. روی صندلی نشستم. دوباره در اتاق باز شد. این بار میلاد وارد اتاق شد. به بیرون اشاره کرد: -احمدی چش بود؟ -بی حوصله گفتم: -دوباره تو حساب ها اشتباه کرد. و با یادآوری حرف های شکیبا سریع گفتم: -راستی فردا زنگ بزن به شکیبا. روی مبل رو به روی میز نشست: -چرا؟ -فسخ قرداد. -بهت زده تکیش رو از مبل گرفت: -چی؟ سری تکون دادم…

دانلود رمان صدای نفس هایت راضیه درویش زاده بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان طغیان راضیه درویش زاده

دانلود رمان طغیان راضیه درویش زاده رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان طغیان از راضیه درویش زاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یزدان پسری که از نوجوانی در حجره حاج مهدی کار می کنه، طی اتفاقاتی راز مرگ پدرش رو می فهمه و در صدد انتقام از حاج مهدی در میاد، و درست دست میذاره روی نقطه ضعف حاج مهدی یعنی دختر کوچکش یاس… که سالهاست پنهانی عاشقِ یزدانِ و…

خلاصه رمان طغیان

یزدان با سر و صداهای که حنانه به راه انداخته بود. چشم هاش رو باز کرد، دستش را بالا آورد و به رسمه همیشگی که با انگشت اشاره و شصت دو طرف سرش را ماساژ داد تا درد سرش را التیام بخشد. صدای حنانه هر لحظه بالا تر می رفت و اخم های روی پیشانی یزدان عمیق تر، هزار بار گفته بود وقت یخواب انقدر سرو صدا نکند تا سر درد لعنتی که گاه بی گاه سراغش می آمد و امان از روزی که با صدای بلندی از خواب بیدارشود. آن موقعس که تا خود شب سر درد رهایش نکند.

حرص زد پتو را که نصفش روی شکمش و نصف دیگرش روی تخت افتاده بود را پس زد. پاهایش را از تخت آویزان کرد و با مکث کوتاهی روی تخت نشست، در آیینه بیضی شکل رو به رویش به چهره ی اخم آلود خودش چشم دوخت. چهره ای که شباهت عجیب و زیادی به پدر خدابیامرزش داشت. دستی به ته ریشش کشید، دستش را بالا تر آورد و چنگی در موهایش زد. صدای حنانه بالا تر رفت، گویی با امینه سر مسئله مهمی دعوا می کرد که اصلا حواسش به خواب بودن یزدان نبود.

دستش را در همان حالی که به موهایش چنگ می زد نگه داشت، زیر چشمی با نگاهی جدی به پارکت های کف زمین چشم دوخته بود. صدای فریاد حنانه که اوج گرفت، با خشمی که در وجودش کم کم شعله ور تر میشد از جایش بلند شد. با چند قدم محکم از اتاق بیرون رفت، در را نبسته پشت سر خود رها کرد پله ها را یکی دوتا پایین رفت تا زودتر حنانه را ساکت کند وگرنه تا لحظات دیگر به جز خودش تمام همسایه ها هم از صدای حنانه و جیغ جیغ هایش اعتراضشان بلند می شد…

دانلود رمان طغیان راضیه درویش زاده رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان حکم امیر راضیه درویش زاده

دانلود رمان حکم امیر راضیه درویش زاده بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان حکم امیر از راضیه درویش زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آهو دختری که از بچگی عاشقِ پسر عموش شاهرخِ، درست زمانی که بعد از کُلی فراز و نشیب پدر آهو با ازدواجشان موافقت می‌کند. پسر خان”امیر” که تازه از خارج برگشته از آهو خواستگاری می‌کنه و همه چیز به یک باره بهم میریزه… رویاهای آهو با خودکشی شاهرخ ویران میشه و آهو میمونه با دلی غم زده و پر از نفرت که مسبب مرگ شاهرخ رو امیر علی میدونه از این رو تن به ازدواج با امیر میده و …

خلاصه رمان حکم امیر

_کارت ملیت رو بده. با صدای امیر به خودش آمد و خیلی سریع کارت ملی اش را از پوشه بیرون کشید. -بیا. امیر علی کارت را گرفت لحظاتی بعد در حالیکه کارهای ثبت نام را انجام می‌داد گفت: آخ که اگه بیوفتی همین دانشگاه خودم چی میشه! آهو که خبر نداشت امیرعلی استاده با تعجب چشمانش درشتش را درشت تر کرد. -دانشگاه تو؟ خندید. -منظورم دانشگاهیه که تدریس میکنم.چشمانش گرد تر شد. -مگه تو شرکت نداری‌. -چه ربطی داره؟ خب استاد هم هستم یعنی نمی‌دونستی تو؟ -نه خب من از کجا بدونم بعدشم رشتت مگه مهندسی عمران نبود.

هست ولی من توی دانشگاه انگلیسی عمومی درس میدم. آهو که سنخیتی بین رشته‌ش با زبان انگلیسی نمی‌دید گیج سری تکان داد. سوالات زیادی در ذهنش بود اما جلوی خودش را گرفت تا نپرسد امیر علی برگه ثبت نام رو با دستگاه پرینت گرفت. -بفرما تموم شد. -مرسی. از جایش برخواست تا برود که امیر طاقت نیاورد و با لحن شوخی گفت: فقط من نفهمیدم چرا اون رژ رو زدی. آهو مکثی کرد خودش که قصدش را می دانست برای همین با لبخند جوابی به امیر دادو چشمکی چاشنی لبخندش زد. -خوشکل بشم. -بی رژ هم هستی. خوب می‌دانست

در یک لحظه چه حرفی بزند که طرفش را مسخ خودش کند درست همان حالی که آهو برای لحظه ای داشت اما خیلی سریع به خود آمد و اتاق را ترک کرد یک دوگانگی عجیبی میان رفتارش شکل گرفته بود یک لحظه شیطنتش گل می‌کرد و لحظه ای بعد سرد میشد. امیرعلی نفسش را سنگین بیرون بعد از خروج آهو از اتاق تازه فرصت نفس کشیدن پیدا کرد بی قرار دکمه ها پیراهنش را باز کرد با یک حرکت از تنش خارج کرد و گوشه‌ی اتاق انداخت. جلوی آیینه به چهره سرخش چشم دوخت از اتفاقات چند هفته قبل پشیمان بودو خودش را بابت کارهایی که کرد …

دانلود رمان حکم امیر راضیه درویش زاده بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
هایکوبوک
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هایکوبوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.