دانلود رمان نمی شود با چای مست شد از غزل داداش پور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان روایت گرِ زندگیِ دختری به نامِ غزل است که در نُه سالگی فرزند خواندهی برزو سپاهی و همسرش شد. این زوج یک پسر به نامِ باربد دارند که پس از گذشتِ چند مدت به غزل دل میبازد. برزو و همسرش طلا که از احساسِ باربد با خبر میشوند تصمیم میگیرند او را از غزل دور کنند و به آمریکا بفرستند. بعد از گذرِ ده سال باربد باز میگردد. این بار مصمم است که غزل را به دست آورد.
خلاصه رمان نمی شود با چای مست شد
همان لحظه در عمارت باز شد و باربد و غزل وارد شدند. طلا به سویشان رفت و رو به غزل گفت: -خوب شد اومدین! ساعت دوازدهه! برزو برای ساعت پنج وقت محضر گرفته!…غزل جان تو برو بالا لباست حاضره صبح همین که رفتین خیاط آورد الان به یلدا زنگ میزنم می گم بیاد! بقیه هم که تو محضر می بینیم! غزل سری تکان داد و بدون اینکه حتی کلمه ای حرف بزند به سمت پلکان رفت. طلا رو کرد به باربد و گفت : ماشین رو بردی کارواش؟ -دیروز بردم مادر من!… فیلمبردار داربم نمیاریم که!
-بالاخره باید آراسته برین! برو خشایار ریشت رو بزنه! باربد متعجب گفت: -خشایار؟ خشایار از آن سوی سالن اصلی داد زد: -چیه؟ فکر نمی کردی آرایشگری هم بلد باشم؟ من همه فن حریفم داداش من! باربد سری به معنای تاسف تکان داد و به سمت پلکان رفت و در همان حال رو به خشایار گفت: -خیلی خوب بیا بریم ببینم چه می کنه آقای همه فن حریف! دوشیزه گام غزل مشکاتیان فرزند یاسر آیا به بنده وکالت می دهید شما را به عقد دائم جناب آقای باربد سپاهی فرزند برزو، با مهریه ی تعین شده در بیاورم؟
آیا بنده وکیلم؟ _عروس رفته گل بچینه ! صدای یلدا بلند و رسا بود اما غمی که درونش برای دختر ک بی زبانی که روی سفره ی عقد نشسته بود بی همتا بود: عاقد برای بار دوم پرسید و یلدا باز جواب داد و تا به بار سوم رسید و غزل ناچار با صدای آرامی گفت: -ب…با اجازه ب…بزرگتر ها ب…ب…بله! بعد از خواندن خطبه ی عقد و دادن بله و امضا زدن جاهای مربوطه و اعلام کردن عاقد مبنی بر زن و شوهر رسمی شدن خانواده ها نوبت به نوبت جلو آمدند تا هدایا را اهدا کرده و با عروس و داماد عکس بگیرند…