دانلود رمان ت مثل طابو از لیلی ضاد با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یَل، مرد مرموز و مقتدری که برای خون خواهی برادرِ کشته شده اش و نجات برادرِ محکوم به اعدامش، به ایران برمیگرده. طبق برنامه ای ریخته شده و با سیاست تمام، دونه دونه دشمن هاش رو شناسایی میکنه و به طور کاملاً ناشناسی بهشون نزدیک میشه. غافل از اینکه، پناه، مظلوم ترین و در عین حال حق خواه ترین نوه بزرگ ترین دشمنش، زیادی با هوش و حواس جمعه…
خلاصه رمان ت مثل طابو
آینه جیبی ام را درون کیف پرت می کنم و به آهستگی دور و برم را از نظر می گذرانم، نور نسبی تریا جوری ست که کسی متوجه ام نشده باشد. پوست لبم را با وسواس می کنم و به ساعتم خیره می شوم. زود تر رسیده ام، خلاف نظر عزیز جون که همیشه می گوید:《زنه و نازش، مرده و نیازش… مبادا خودتو مشتاقش نشون بدی!》زود تر رسیده ام و این دفعه را با رفتارم به عزیز جون طعنه زده ام:《زن از نظر شما با یه برده رومی که فقط باید روح و روان اربابشو ارضا کنه چه تفاوتی داره؟
ما زنیم ولی قبل از جنسیتمون، آدمیم! اگه آتیش تنوره زد تو دلمون از دلتنگی، بی حیا وچشم دریده نیستیم، آدمیم!》دویست و هفت سیاه رنگش تا کنار فواره ها می آید و من از پشت شیشه های سرتا سری تریا مشغول دید زدنش می شوم. دوباره آینه را از کیفم کش می روم و نگاه آخر را به خودم می اندازم موهایم را رنگ کرده ام، سیاه پرکلاغی، هیچ آرایشی به جز این رژ سنگین و مات ندارم. زن درون آینه همان است. همانی که او دوست دارد.پیاده شدنش طول می کشد.
وقتی که پیاده می شود هم مقابل در مکث می کند و تمام حواسش را به گوشی اش می دهد و من تمام حواسم را به قد بلند و کت قهوه ای سوخته ایی که روی دستانش آویخته، می دهم. هوا سرد شده، کاش زود تر بیاید. گفته بود کارم دارد و زیاد نمی ماند اما باز دلم گرمِ کنارش ماندن است از همان روزی که آق بابا گفت:《بهرام باید تو این خونواده پاگیر بشه》و برای این پا گیر کردن، ازدواج با من را پیشنهاد داد، دلم گرم ماندنش بود. نفس های پرخنده اش را پشت در جا می گذارد و وارد جای همیشگی مان می شود…