دانلود رمان تبدیل شده از ملودی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماجرای یه دختره دانشجو که خلاف ترین و نابکار ترین مرد ممکن یعنی رئیس خوناشاما به طرز وحشتناکی شیفته خون و خود این دختر میشه اما این وسط یه رقیب پیدا میکنه… یه رقیب قدرتمند تر از خودش…
خلاصه رمان تبدیل شده
داستان از زبان کیت: با شوک چشم هامو باز کردم خواب بود؟! نشستم رو تخت، اتاق خالی نگاه کردم واقعا خواب بود!!! اما چطوری ممکنه؟! دستمو رو بدنم کشیدم روی تنم گرم بود انگار یه مرد داشت نوازشم می کرد ترس بدی افتاد به جونم امروز عجب روز مزخرفی بود پیراهن کوتاه خونگیمو از رو دسته صندلی برداشتمو خواستم برم داخل اما سنگینی نگاهیو حس کردم انگار کسی از بالای سرم منو نگاه می کرد پوشیدم قفل پنجره رو چک کردم باز بود! اما چطور میتونه کسی از طبقه پنجم وارد شه؟ آروم پنجره رو باز کردمو رفتم بیرون.
باد سر شب تنمو لرزوند این تراس خیلی دور از دسترس بود سر بلند کردم اما جز کف تراس طبقه بالا چیزی نبود برگشتم داخل در تراسو قفل کردمو زیر پتو کز کردم. توهم زدم… داستان از زبان بوروس: این چه کاری بود من کردم! باورم نمیشد یک ثانیه مونده بود تا لو برم از روی سقف پائین پریدمو رو تراس اون دختر ایستادم نمیشد بدون نمونه خون برگردم… دوباره خوابیده بود اینبار زیر پتو در تراس چک کردم لعنتی قفل بود… معلوم بود حضورمو حس کرده باید بیشتر دقت می کردم روی لبه باریک پنجره اتاقش
پریدم خوشبختانه لای پنجره باز بودکامل بازش کردمو رفتم داخل به سمت اتاقش رفتم تمرکز کردم به صدای ضربان قلبش ریتم آرومی داشتو این یعنی خواب بود. دستمالمو از تو جیبم بیرون آوردم چند قطره خون رو این دستمال کارمونو راه مینداخت به سمتش رفتم. پشتش به من بودو فقط موهاش پیدا بود بالای سرش ایستادم تا چشم هاش زیر پتو بود. فقط امیدوارم بیدار نشه. به سرعت دستمال رو به گوشش نزدیک کردم با ناخنم خراشی پشت گوشش دادم. دستمال سرخ شدو دستمو عقب کشیدم. برگشت سمت من اما قبل اینکه منو ببینه از خونه اش خارج شدم. باید سریع تر دستمالو به مری برسونم…