دانلود رمان ناشناس آشنا فاطمه شرفا

دانلود رمان ناشناس آشنا فاطمه شرفا pdf بدون سانسور

دانلود رمان ناشناس آشنا از فاطمه شرفا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

درمورد زندگی سه قلو هایی هست که با آدمای عادی تفاوت های خیلی زیادی دارن،اونا وقتی نوزاد بودن از دنیای خودشون دور میشن چون هیچکس قبولشون نداشته! این سه تا بچه قدرت های فرا طبیعی دارن مخصوصا قل اول! این رمان روایت زندگی دونفرشونه حالا چرا؟چون خواهرشون طی یک اتفاقات گم میشه، باید بخونین تا متوجه بشین چی میگم…

خلاصه رمان ناشناس آشنا

“یک هفته بعد” یک هفته از اون ماجرا گذشته بود من برگشتم تو آپارتمان خودم پانیذ رو هم آوردم پیش خودم. تو این مدت اصلا خونه پدریم نرفتم ولی آیهان رفت اونجا سعی می کردن به هر طریقی که شده بهم زنگ بزنن و بگن که برم پیششون ولی من همه راه های ارتباطی رو قطع کرده بودم نمی خواستم اصلا ببینمشون یه جورایی ازشون کینه داشتم چون پانیذ رو قبول نکرده بودن. وقتی پانیذ میره اونجا تو خونه راهش نمیدن و میگن تو معلوم نیست تو این مدت چیکارا کردی جات تو این خونه نیست اونم دلش میشکنه آیهان آدرس این خونم

رو داشت، بخاطر همین مجبور شدم برم هتل. می خواستم چند مدتی رو برم لندن باید اول کارای اقامتمون رو درست می کردم یک هفته طول کشید کارهاش و ما دو ساعت دیگه پرواز داریم به مقصد لندن هیچکس خبر نداشت داریم میریم حتی آیهان البته دلیل اصلی رفتنمون بخاطر دیانا بود من عاشقش شده بودم بهش اعتراف کردم ولی گفت من تورو نمیخوام و این گفتنش بدجور دلمو شکست نابودم کرد فکر کن هفت سال عاشق یکی باشی ولی اون بگه نمی خوامت درد داره منم گفتم شاید اگه برم بتونم فراموشش کنم پانیذ باید ادامه تحصیل میداد

و منم می خواستم یه کارایی بکنم فقط بیست دقیقه دیگه وقت داشتیم وارد اتاق پانیذ شدم با یه حالت بسیار مظلومی خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم به جهانگیر گفتم چمدون هامون رو برداره خودمم پانیذ رو بغل کردم و رفتیم پایین سوار ماشین شدیم چون فرودگاه نزدیک بود سریع رسیدیم اینجا دیگه مجبور بودم بیدارش کنم. من: پانیذ؟ خوشگلم؟ سرشو تکون داد و هوم بلندی گفت. من: شیطونک پاشو باید بریم سریع. سرشو بلند کرد پانیذ: اینجا کجاست؟ من: ساعت خواب فرودگاهیم باید بریم که ده دقیقه تا پرواز مونده از ماشین پیاده شدیم…

دانلود رمان ناشناس آشنا فاطمه شرفا pdf بدون سانسور

دانلود رمان در انتهای کوهستان سرد معصومه مولایاری

دانلود رمان در انتهای کوهستان سرد معصومه مولایاری بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان در انتهای کوهستان سرد از معصومه مولایاری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

روایتگر‌ زندگی چند شخصیت هست، به تحریر در آورده شده است. آن ها عاشق علوم غریبه هستند و برای آموزش این علم نزد جادوگری که داخل یک روستا ساکن هست می‌روند. شروع داستان از جایی هست که ودیان و دوستش برای پیدا کردن گل ارغوان وحشی وارد یک جنگل می‌شوند و وقتی باز می‌ گردند. با جنازه استاد رحیم روبرو می‌شوند.

خلاصه رمان در انتهای کوهستان سرد

وارد کوچه شدند. پرچم ها را که دیدند دوباره یاد روز تشیع جنازه افتادند. دیگر روستا برایشان صفایی نداشت. انگار خاک مرده را روی تمام روستا پاشیده بودند اما ودیان با این حال آنجا را از تهران بیشتر دوست داشت. هر چه با خود کلنجار می رفت تا زهرا خانم را قبول کند برایش سخت تر میشد. ماشین متوقف شد و سحر مثل همیشه با غرغر از خستگی پیاده شد. سهند صندوق عقب را زد و نگاهی مرموز به درخت گردوی همسایه انداخت و گفت: سری قبل که از دماغم در اومد خدا این بار رو به خیر بگذرونه. ودیان و سمیرا هم پیاده شدند.

هوای روستا از تهران خیلی سردتر بود اما با این حال نفس کشیدن راحت تر بود. پاک و زیبا ودیان سرش را چرخاند و تنش لرزید دوباره آن سایه مرموز را دید. سمیرا به سمت در رفت و کلید را داخل قفل چرخاند و کیفش را انداخت داخل و به سمت سهند رفت چقدر در کنار هم شاد و خوشحال بودند سهند از شاخه درخت آویزان شده بود و گردوهای چروکیده را میگند و به دست سمیرا می داد شهلا خانم چادر به سر از در خانه نباتی رنگ خود خارج شد و با ذوق به سمتشان رفت و گفت:سلام سهندجان بذار برات چهارپایه بیارم مادر. سهند با

خجالت و لبخند رویش را پایین گرفت و گفت: شرمنده به خدا، بوی گردو کل کوچه رو پر کرده و ما رو بی اختیار… _این چه حرفیه پسرم نوش جانتون میگم امیرعلی براتون بچینه خیلی خوش اومدید. سمیراجان دخترم خدا پدر و عمه مهربونت رو بیامرزه غم آخرتون باشه. ودیان و سحر هم با او احوالپرسی کردند. شهلا خانم رو به ودیان گفت: دخترم حاج آقا سعیدی چند بار سراغت رو از من گرفته یه سر بهش بزن راستی دوبار هم پلیس اومده بود. ودیان با ملایمت و مهربانی دستش را لمس کرد و گفت: ممنون شهلا خانم، چشم. یه سر به ایشون میزنم …

دانلود رمان در انتهای کوهستان سرد معصومه مولایاری بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم  مجموعه دو جلدی گرگ زاده  الن مجموعه دو جلدی گرگ زاده  الن دادخواه

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن دادخواه pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم از مجموعه دو جلدی گرگ زاده از الناز دادخواه با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست، پر از رمز و راز پر از تنهایی، گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح می دهد، در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ، گرگ ها متفاوتند، متفاوت تر از همه، نه مثل سگ اسباب دست انسانند، و نه مثل شیر رام می شوند، گرگ، گرگ است، ذاتش عوض نمیشود، عاشق هم که شود، بره نمی شود، با وجود تنهایی، تن به قلاده نمی دهد…

خلاصه رمان نفرین خاموش

تاریکی بسان خیمه ای بر جنگل سایه انداخته بود. سکوت محضی جنگل رو فراگرفته بود… نه صدای حیوانات نه تپش قلبی و نه حتی صدای باد. انگار این نقطه از جنگل جدای کل دنیا بود. پر از رازو رمز ٫ خوفناک و هراس انگیز. می تونست از جایی در همون نزدیکی چیزی تاریک و شوم را به وضوح حس کنه. دستشو ناخوداگاه به سمت کتفش برد. می تونست گزگز زخمی که این مدت توی تک تک لحظات مثل باری سنگین روی دوشش سنگینی میداد رو احساس کنه. حسش می کرد. می دونست به هدف نزدیک شده.

اون یه جایی همین اطراف بود. پشت این پرده تاریک. منتظر بود. میدونست این روز بلاخره فرامیرسه. روز مقابله با چیزی که تمام عمر خودشو اطرافیانشو تحت تاثیر قرار داده بود. امشب شب سرنوشت بود. امشب با بانی این نفرین مواجه می شد. امشب تقاص می گرفت. تقاص تمام زجرهایی که کشیده تقاص تمام جون هایی که از عزیزانش گرفته شده. امشب شب تسویه حساب بود. _ دنبال من میگردی؟ صدایی رسا و محکم از پشت سر باعث شد به عقب برگرده.  دست هاش مشت شد و دندوناشو روی هم سابید.

صدا با لحنی تمسخر امیز گفت. _منتظرت بودم. تیک تاک، تیک تاک، تیک تاک… صدای عقربه های ساعت مثل پتکی بود که بر روی اعصابم زده می شدن. چشم هام خیره به سقف چوبی اتاق بود. حتی نمیدونستم چند ساعته که توی این حالت هستم. هیچی نمیدونستم. اینکه امروز چندمه. این که بیرون چه خبره؟ فقط میدونستم زندگی مثل یه ساعت از کار افتاده برام ازحرکت ایستاده و روزها و شب هام مثل هم شده. دو هفته از برگشتمون می گذشت…

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن دادخواه pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بوسه بر تابوت ها (جلد دوم) ایلین شریدر

دانلود رمان بوسه بر تابوت ها (جلد دوم) ایلین شریدر pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بوسه بر تابوت ها (جلد دوم) از ایلین شریدر با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در جلد ۱ الکساندر بعد از اتفاقی که در پایان شب مهمانی بین اون و راون میفته از قصر میره. و راون که شدیدا اون رو دوست داره و به اون علاقه مند شده برای پیدا کردنش به خونه ی عمه لیبی میره. اینکه از کجا متوجه میشه الکساندر در کدام شهر هست رو خودتون دنبال کنید.اون به باشگاه تابوت ها میره. ولی چطور با وجود سن کم زیر ۱۸ سال اون رو به باشگاه راه میدن رو هم بخونید. اون یک برادرکوچک تر از خودش داره که هیچ وقت اون رو به اسم صدا نمی کنه. چون از اون خوشش نمیاد و فکر میکنه که اون احمقه. اسم برادر اون بیلی هست( یک نابغه کوچک)…

خلاصه رمان بوسه بر تابوت ها

صبح روز بعد با سرعت تمام به سمت از انس مسافرتی ارمسترانگ دویدم و قبل از اینکه اژانس باز شود به آنجا رسیدم . صدای کلید را که در قفل می چرخید و باز شدن قفل ها را از پشت سرم شنیدم این جانیس آرمسترانگ مالک آنجا بود ، مشتاقانه پرسیدم : ” روبی کجاست ؟ ” در حالی که در را باز می کرد جواب داد : اون روزهای سه شنبه تا بعد از ظهر نمیاد . ” نالیدم : “بعد از ظهر ” او در حالی که جلوتر می آمد گفت : ” راستی ، چیزی درباره پیش خدمت الکساندر می دونی ؟ ” پر سینم ” مرد نفرت انگیز ؟ منظورم اینه که جیمسون ؟ ”

او در حالی که چراغهای دفتر را روشن و ترموستات را تنظیم می کرد اعتراف کرد : ” اونا با هم قرار داشتند ” ساده لوحانه پرسیدم : ” چطور پیش رفت ؟ ” جانیس بعد از اینکه کیفش را در کسوی میزش گزاشت ، کامپیوترش را روشن کرد و به من و گفت : ” از قبل خبر نداشتی ؟ اون پیداش نشد . و با وجود جذابیت روبی ، اون باید خیلی خوش شانس بوده باشه که رویی حتی بهش نگاه کرده ” من بیشتر فشار آوردم اون گفته چرا قرار رو کنسل کرده ؟ ” “نه، فکر می کردم الکساندر بهت گفته” او سری تکان داد و گفت:

” به مرد خوب خیلی کم پیدا میشه اما می دونی ، تو الکساندر رو داری ” لب های سیاهم را گاز گرفتم . او در حالی که به ساعت اژانس مسافرتی آرمسترانگ نگاه می کرد گفت : ” هی ، برای مدرسه دیرت نشده ؟ ” ” من همیشه دیر می کنم ، جانیس ، می تونی آدرس روبی رو بهم بدی ؟ ” ” چرا پس نمی کنی و آخر روز بر نمی گردی ؟ ” ” اخه اون جعبه آرایشش رو پیش من جا گزاشته … ” جانیس پیشنهاد کرد : ” چرا اینجا نمی زاریش ؟ ” درب جلویی باز شد و روبی وارد شد . من او را در شلوار جین و در حالی که یک سیگار و…

دانلود رمان بوسه بر تابوت ها (جلد دوم) ایلین شریدر pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ر مانا مانا  پونه سعیدی

دانلود رمان ر مانا مانا پونه سعیدی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان راز مانا از پونه سعیدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هانی، دختری که با ارتباط گرفتن افراد مشکل داره، متوجه میشه نامزدش بهش خیانت کرده! درست تو همین شبی که فکر میکنه زندگیش سیاه شده، مردی رو می‌بینه که سال هاست می‌شناسه! البته تو خواب! مردی که ادعا می‌کنه هانی عادی نیست و اون رو با خودش به یه گروه جدید می‌بره، گروه جدید، خانواده جدید! قدرت های جدید و… عشق و خطرات جدید… این داستان یه عاشقانه راز آلود از دنیای جادو و انسان های متفاوته…

خلاصه رمان راز مانا

“هانی” خسته بودم، خیلی خسته. شاید اگه دست کارین دورم نبود و نگهم نداشته بود حتی نمی‌تونستم بشینم خوندن ذهن اینهمه آدم اونم برای پیدا کردن احساس و نیت اصلی خیلی سخت بود خیلی خاطرات واحساساتشون دردناک بود. یه بغض تو گلوم بود که نمی‌دونستم از چیه جسمم تو جلسه بود اما فکرم تو خاطراتی که دیدم. سعی می‌کردم رو حرفا و نظرات تمرکز کنم اما نمی‌تونستم. کارین پیشنهاد مزاکره با هاتف رو داد، داشتن گزینه های موجودو بررسی می‌کردن اما کارین اکثرا مخالفت می‌کرد می‌دونستم

نگران منه. اما این برزخ خیلی بده اینکه ندونی آخر چی میشه اینکه همش نگران باشی یه عده بدزدنت یا حتی… نمی‌خوام بمیرم. مخصوصا حالا. قبل اینکه انتقام پدر مادرم رو نگیرم نمی‌خوام بمیرم. دست کارین دورم محکمتر شد. من می‌خوام با کارین زندگی کنم. می‌خوام تا می‌تونم حسش کنم، دوستش دارم نمی‌خوام بمیرم. _آروم هانی، کسی قرار نیست بمیره. با صدای کارین به خودم اومدم که تمام صورتم از اشک خیس بود. مکس رو به کارین گفت: «برای امروز کافیه اگه خبری شد بهتون خبر می‌دیم. کارین

سر تکون داد و تو یه لحظه دیدم به جای کاناپه انجمن اس اس روی تخت اتاق جدیدمون نشستم. کارین اشک هام رو پاک کرد و گفت: یکم استراحت کن تا من برم یه چیزی درست کنم برات. _نه رین… تنهام نذار… باهات میام. به اجبار سری تکون داد و بلند شدیم با هم رفتیم طبقه پایین کارین دوتا پیتزای آماده در آورد و گفت: سریع ترین گزینه ماست.  سری تکون دادم و پیتزاها رو گرفتم و رفتم سمت ماکروفر: خوبه وسایل برقی ضروری هست. رین گفت: آره فقط انرژی محدوده. نمیشه هم زمان زیاد برق مصرف کرد!

دانلود رمان ر مانا مانا پونه سعیدی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان یک قطره تا خون (جلد دوم) hanieh & narsis_Lavani

دانلود رمان یک قطره تا خون (جلد دوم) hanieh & narsis_Lavani رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان یک قطره تا خون (جلد دوم) از hanieh & narsis_Lavani با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سطح فرهنگی خانواده امم بالا بود. پدرم دکتر بود و مادرمم معلم بود. من تک پسر خاندان طاهریان بودم و عزیز دردونه. اولش مامانم مخالفت کرد ولی بعد که با قاطعیت پدرم مواجه شد سکوت کرد. خواهرمم اون موقع اینقدر بچه بودند که اصلا این چیزها براشون مهم نبود.

خلاصه رمان یک قطره تا خون

یک ماهی میگذشت که به پاریس اومده بودم و بابا رو پیدا کرده بودم و در این مدت تنها از پشت تلفن جویای حال رایان بودم گهگاهی هم کیان چند تا عکس ازش می گرفت و برام ایمیل می کرد! با اینکه می گفت حالش خوبه اما از غم نگاهش میشد فهمید که خوب نیست دیگه چشم هاش اون برق خاص و شفافیت رو نداشت. لاغر شده بود و قامت بلندش روز به روز تکیده تر میشد همه این ها رو از توی عکسای ارسالی کیان، شاهد بودم! اوایل ، پدرم خیلی بهم سختگیری می کرد و نمی خواست لام تا کام راجع به اون پسره نیکلاس تارتیچ”هیچ حرفی بزنه،

اما به مرور که اصرار من رو دید، لب باز کرد و به حرف اومد اما بازهم معلوم بود که داره چیز مهمی رو از من پنهان میکنه چون دقیقا همون حرف هایی رو برام بازگو کرد که توی تحقیقاتش خونده بودم! دیگه کلافه شده بودم به هر دری می زدم تهش به بن بست می خوردم ذهنم اشفته بود. از اینکه رایان داشت توی اون پژوهشگاه خراب شده، ذره ذره اب میشد و من نمی تونستم برای کمک بهش قدم از قدم بردارم، از خودم بیزار بودم! اون شب رو خوب به خاطر دارم یکی دیگه از شب های سرد ماه بود. پدرجلوی شومینه کوچیکی که باکمک هم گوشه آزمایشگاه

بنا کرده بودیم، روزنامه به دست روی صندلی بلند و قهوهای رنگ که با هر تکان به عقب و جلو می رفت، نشسته بود طوری روزنامه رو به دست گرفته بود که انگار واقعا داره میخونش، اما رد نگاهش به طرف اتش شومینه بود حسابی غرق فکر بود. دو فنجون فهوه ریختم و به سمتش رفتم انقدر که تو عالم افکارش غرق بود، متوجه حضورم نشد و با شنیدن صدام جا خورد. _بابا… معلوم هست حواستون کجاست؟ مگه تو این روزنامه چی نوشته که انقدر شما رو به فکر فرو برده؟! کمی به سمتم خم شد، فنجون قهوه رو که روبروی من و روی میز بود برداشت…

دانلود رمان یک قطره تا خون (جلد دوم) hanieh & narsis_Lavani رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه هانیه

دانلود رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه هانیه pdf بدون سانسور

دانلود رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه از هانیه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هانیه دختری سیزده ساله است که می خواهد آرامش داشته باشد اما واقعیت او را درهم می شکند. او که پدری جادوگر دارد کم کم می فهمد که نمی تواند از سرنوشت فرار کند… توی این جلد از رمان با جادو آشنا می شیم و این که چه کارایی می تونه بکنه و اسم جلد دومش جنگ نهاییه. جلد سوم اسمش واقعیت.

خلاصه رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه

به پنجره تکیه داده بود. هوا تاریک بود… به تیرگی دنیای زیرین… دنیای هیدیز… لبخندی زد. داستان پرسی جکسون، داستان مورد علاقه اش، خیلی به این نکته اشاره کرده بود. خدایان یونانی که هیدیز، آفرودیت، پوسایدن، زئوس تشکیل می شدند!و آرس، خدای جنگ و آپولو، خدای خورشید! آن قدر تعدادشان زیاد بود که به سختی قابل
شمارش بودند. با یادآوری نیکو دی آنجلو لبخندش پررنگ تر شد. شوهر خیالی اش! نیکو با موهای ابریشمی و چشم های مشکیِ… آهی کشید. رمان ها…

داستان ها… هیچ کدام هیچ فایده ای ندارند… اما او دوران شادی را با آن ها گذرانده بود، تنها در دو سال زندگی اش که در راهنمایی درس می خواند. چند روزی بود که پارمیدا واقعاً روی اعصابش رفته بود. آهی کشید… دوستی بدتر از این نمی توانست پیدا کند؟ کمی با خودش جر و بحث کرد که “این” به درخت می گویند. و با شوخ طبعی اضافه کرد”نه وقتی که بحث سر پارمیدا باشد!”. چه می شد اگر هانیه تنها برای یک سال بغل دستی اش بود تا از شر بقیه خالص شود؟

یادش آمد که روزهایی بودند که او، هانیه، فاطمه و پریسا دور هم جمع می شدند. فاطمه و پریسا یک سال از هانیه و او بزرگ تر بودند، اما گروهشان واقعا دوست داشتنی به نظر می رسید! آن ها می رفتند پارک بانوان و پریسا گاهی درباره ی رمان هایی که خیلی وقت پیش آن ها را خوانده و به آن ها وفادار بود می گفت… درباره ی هری پاتر و حتی بعضی اوقات توآیالیت. فاطمه هم با وجود این که توآیالیت نخوانده بود، گوش می داد و بعضی وقت ها با موبایلش ور می رفت تا آهنگی را باز کند…

دانلود رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه هانیه pdf بدون سانسور

دانلود رمان کلبه خون نیمان_خ

دانلود رمان کلبه خون نیمان_خ رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان کلبه خون از نیمان_خ با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان درباره دختری به نام لیاست که خانوادشو از دست داده و تنها زندگی میکنه …اما در یک شب همچی تغییر میکنه و دختر از دنیای خودش به دنیای دیگه ای سفر میکنه و با معشوقه ی خودش آشنا میشه…

خلاصه رمان کلبه خون

با صدای پچ پچ وار چند نفر چشم باز کردم اما صداها برام گنگ و نامفهوم بود. بعد از چند دقیقه صدایی مثل بسته شدن در اومد و بعد همجا ساکت شد. همونطور گیج بودم که با دستی که به صورت نوازش به سرم کشیده شد. هوشیارتر شدم اره من این دستو میشناختم این نوازش ها فقط… فقط… حتی تر شدن چشم هام رو پشت پلک های بسته ام هم میتونستم تصور کنم چشمامو که باز کردم همه جا تار بود اما بعد از چند ثانیه کم کم دیدم بهتر شد دستی که به سرم کشیده میشد رو دنبال کردم تا به چهره مهربون مادربزرگ رسیدم. با تعجب نگاهش کردم خدایا باورم نمیشد. مگه… مگه… مادربزرگ نمرده بود.

پس چطوری الان اینجا نشسته نه… نه این امکان نداره حتما خابه. دستمو به سمت صورتش بردم و لمسش کردم واقعی بود خیلی واقعی چشمه اشکم جوشید اشکام بی اختیار روی صورتم ریخت و توی آغوش مادربزرگ پریدم.دلم خیلی براش تنگ شده بود اون تنها کسم بود و حالا که میدیدم زنده اس واقعا شوکه بودم همونطور که توی بغلش گریه می کردم لب های خشکیده مو از هم باز کردم و گفتم: ما…مامان بزرگ …هع…هع …تو…هع ..کجا…بودی..هع و دیگه نتونستم ادامه بدم گریه بهم امون نمی داد. مادر بزرگ دستشو نوازش وار روی سرم کشید و با لهجه ی خاص خودش گفت:

هیییش دخترکم آروم باش هیششش. تقریبا چتد دقیقه ای بود که که تو بغل مادربزرگ گریه می کردم ولی نه کافی بود باید ازش می پرسیدم که چطوری زنده اس: مامان بزرگ ش..شما کجا بودین این همه مدت چرا ..چرا مادربزرگ حرفمو قطع کرد و گفت: ببین دخترم من باید خیلی وقته پیش این حقیقت رو بهت می گفتم اما فکر می کردم که توی دنیای انسان ها جات امنه و دست کسی بهت نمیرسه اما اشتباه می کردم اوم ببین لیا دخترم من مادربزرگ تو نیستم و سرشو بالا اورد تا واکنشم و ببینه ولی من فقط منگ نگاهش می کردم. تازه نگاهم به اشک داخل چشم هاش افتاد، چرا داشت گریه می کرد…

دانلود رمان کلبه خون نیمان_خ رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان طالع اغبر یاسمن فرحزاد

دانلود رمان طالع اغبر یاسمن فرحزاد pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان طالع اغبر از یاسمن فرحزاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

روایت یه درخت طلسم شدس، درختی که پدرخونده‌ام هر سال یک دختر رو زیر اون درخت سیاه تا سر حد مرگ عاشق می کرد. و بعد رو روی یک تخته سنگ قربانی می‌کرد. یک مار پیتون سیاه رنگ داخلش لونه داشت، با چشمای قرمز ترسناکش! اون درخت منو فراخوند، مار سیاه پیتون دور بدنم پیچید و من شبیه یک عروسک از داغی و فشاری که داشت به تنم میاورد مسخ شده بودم.

خلاصه رمان طالع اغبر

با گریه جیغ میزد اخم تندی بین ابروهام نشست، رو چرخوندم و با جای خالی نهال مواجه شدم. نفس عمیقی کشیدم و تو یک حرکت بین دیوار و خودم رو سنجاق کردم. رفتار سردم و دیدی و باز موندی، بی محلی هام دیدی و باز موندی رفتی گوه زدی که چی بشه؟ چی و رفتی ثابت کنی؟ اون قوم بی رحم چی حالیشونه که رفتی همچین زری زدی؟ بغ کرد، لب گزید. چهره بی آرایش رنگ پریده اش برام حکم سنگسار داشت.

انگار یکی با پتک تو سرم کوبیده و دردش کل وجودم رو گرفته…دستش رو یقه پیراهنم رسوند تنش رو جلو کشید و خیره چشم های سرخم نالید. میخواستم ازت دفاع کنم، گفتم مشکل از منه که دیگه روم حساب باز نکنن. گفتم مشکل دارم تا با من تحت فشارت نذارن من از نقشه داییم خبر نداشتم. نمیدونستم قراره بعدش چی بشه نمیدونستم به خدا… لب هام رو از یک حرص مزمن و کشنده که تمام نورون هام رو داشت به آتیش میکشید.

بهم فشار دادم. فکم داشت تیر میکشید. نازنین ملتمس چشم روهم گذاشت و هق زد. بازم باورم نداری؟ فکر کردی دروغ میگم؟! این کارو کردی فقط ثابت کنی بی گناهی؟ الان فکر کردی در حقم لطف کردی؟ فکر کردی از همه جا رونده بشی خوشحال میشم؟

 

 

دانلود رمان طالع اغبر یاسمن فرحزاد pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان دختر آبشار نرگس.ب

دانلود رمان دختر آبشار نرگس.ب pdf بدون سانسور

موضوع رمان :

رایگان
دختری که در بچگی کنار یک آبشار پیدا می شود. هویت او چیست؟ دختری که می تواند به تمامی جنگ ها پایان دهد و این برای شیاطین خوشایند نیست! دختری که از جنس پاکی، مهربانی و سخاوتمندی است…

خلاصه رمان دختر آبشار

دستی به رخت خوابم کشیدمو بلند شدم، یه نگاه به المیرا کردم.
تو خواب چقدر‬ ‫معصومه ولی فقط تو خوابا در غیر این صورت به سنگ پا قزوین میگه زکی برو کنار بزار‬ باد بیاد.
سرمو تکون دادمو رفتم به ‪ wc‬بعد انجام کارای مربوطه رفتم بالا سره المیرا‬ و تکونش دادم‬.
من:- المیرا! المیرا هوی خرس قطبی بیدار شو‬.
المیرا:- هوم، فقط پنج دیقه دیگه باشه؟‬
من:- می خوام نباشه بلند شو اون هیکلت رو تکون بده ببینم کلی کار داریم.

المیرا:- اه چقدر فک میزنه نمیزاره بخوابم، بالشتمو بیشتر رو سرم فشار دادم شاید صدای نکرشو‬ نشنوم.
یکم که گذشت دیدم نه بس نمیکنه واسه همین بالشتمو پرت کردم طرفش.‬
‫من:- لال بمیر نیوشا چقدر فک میزنی تو دختر.‬
‫نیوشا:- بلند شو ببینم وگرنه یه کاری میکنم که…
‫من:- هر… میخوای بکن‬.
‫با حرص سرمو رو بالش گذاشتمو پتو رو تا سرم بالا کشیدم، داشتم خواب شاهزاده سوار‬ بر الاغ رو می دیدم که احساس کردم کل بدنم یخ زد!
از جام پریدم و با گیجی دور و برمو‬ نگاه کردم، چشمم خورد به نیوشا که داشت با یه لبخند خبیث نگاهم میکرد، تازه مغزم‬ ارور داد.‬
‫من:- میکشمت بیشعور‬…
‫نیوشا:- البته اگه دستت برسه‬.
‫آرتین (چند روز قبل)‬
‫گور بابای ابر سواری مگه عقلم رو از دست دادم!؟ برای پایان نامم برم یه ابر وحشی رو‬ رام کنم والا…

دانلود نسخه پی دی اف

دانلود نسخه اندروید

دانلود رمان دختر آبشار نرگس.ب pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
هایکوبوک
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هایکوبوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.