دانلود رمان خفقان آسیه احمدی

دانلود رمان خفقان آسیه احمدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان خفقان از آسیه احمدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دو روز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم، ظالمی که…

خلاصه رمان خفقان

رادمان برایم جزو همان محدود و اندک آدم های زندگی ام بود که دوستشان داشتم اما هرگز به زبان نمی آوردم. افرادی که از انگشت های یک دست هم کمتر بودند و البته رادمان تنها دوست و رفیق من به حساب می آمد و آشنایی ما می رسید به یک سال پیش به خیال خودش جلو آمد تا مخ من را بزند اما این من بودم که او را به خاطر تیپ و قیافش انتخاب کردم تا چنین خیالی بکند… اما دوستی یک ماهه ما به رفاقتی طولانی مبدل شد، آن هم وقتی رادمان متوجه شد از من جز دست دادن ساده چیزی بیشتر آیدش نمی شود، خیلی رک گفت “با راهبه دوست نشده“ و من شانه ای بالا انداختم و

گفتم ‘میتونی ادامه ندی‘ او هم خنده اش گرفت رابطه ما همین راحتی تمام شد… هر چند که این رابطه، طولانی ترین دوستی من با یک پسر بود و خیلی ها تا یک هفته هم دوام نمی آوردن وقتی چیزی که می خواستند به آنها نمی رسید بی خیالم می شدند… درست دو هفته بعد، او را در پارتی دیگری دیدم و با لبخند با من حال و احوال کرد و من به هیچ عنوان انتظار چنین برخوردی از او نداشتم و بعد از سومین ملاقات بعد از تمام کردن ما این او بود که پیشنهاد داد با هم دوست بمانیم.اولش به نظرم مسخره آمد و به حرفش پوزخند زدم اما خیلی طول نکشید که متوجه شدم دلم چنین دوستی میخواد.

من دلم یک رفاقت بدون توقع می خواست، یک رفاقت مردانه… + واسه رابطه طولانی میخوای یا تفریح…؟ – بستگی به خودش داره… مثلا فیسش تایید شده ببینم اخلاقش چطوره… + بهش می خوره زیادی روی اعصاب باشه‌.-تا بهم ثابت نشه نمیتونم بیخیالش بشم … +اگه واست ردیفش کنم چی به من میرسه؟! لبخند جذابی زد. -بیخیال چس مغز نیست ! زیادی مغروره!! + سر چی؟ -هر چی تو بگی… +سر گوشیت…! -بی خی بابا… انقدر ها هم نمی ارزه… + سر گوشیی که می ارزه… نگاه دوباره ای به قد و بالای دختر کرد و گفت: -یه ۸ پلاس… اوج معرفت این جنس ناشناخته همین بود…! دختری که…

 

دانلود رمان خفقان آسیه احمدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان زاده ماه شکیلا زنگنه

دانلود رمان زاده ماه شکیلا زنگنه pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان زاده ماه از شکیلا زنگنه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مهزاد روشن برترین طراح سرویس جواهرات که با نقشه قبلی وارد شرکت بزرگ جاویدها می‌شه، طبق راز‌های قدیمی که مادرش از گذشته‌ برای اون گفته می‌خواد از پسر این خاندان امیرجاوید انتقام بگیره اونو عاشق خودش می‌کنه و کم کم دنیاشو نابود می‌کنه تا اینکه ورق برمی‌گرده…

خلاصه رمان زاده ماه

تاوان من اینه… این ویلچر لعنتی که ده سال آزگاره زمین گیرم کرده. دیگه طاقت نیاوردم و عصبی به سمتش برگشتم. نادر جاوید، پدر من همه ی این حرفارو چند سال داری میزنی و من دونه به دونشو از حفظم…. می بینی که با گفتنش هیچیم عوض نشده بلکه داغمو تازه تر میکنه… بس بس کن…نه من اون پسر ده، یازده ساله ام نه تو اون بابای قبلی… همون اشتباه بزرگی که سهل انگاری کوچیکی میدونیش چندتا زندگیو از گذشته تا به الان نابود کرده…

به سنگ قبر اشاره کردم. زندگی مادرم که الان سینه قبرستون جوان مرگ خوابیده… زندگی اون زن لعنتی که تصویرش لحظه ای از جلوم کنار نمیره. اتفاقا اونم سینه قبرستون خوابوندی… اگه تو باشو به این زندگی باز نمیکردی هیچ اتفاق نمی افتاد و الان مامان کنارمون بود… و در آخر زندگی من. دیگه جون نداشتم و لحن صدام آرومتر شد و به خودم اشاره کردم. منه به ظاهر پاره تنت که نمیتونم نگا تو صورت به زن کنم، چه برسه به اینکه بخام اعتماد کنم و…

دانلود رمان زاده ماه شکیلا زنگنه pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان آو قو قو  سیمای

دانلود رمان آو قو قو سیمای بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان آواز قو از سیمای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

من سیاوش مجدم، مردی که ثروتش زبان زد هر کسیه. برادرم توی خونه ای که قرار بود با عشقش اونجا زندگی کنه خودشو دار زد. بخاطر خیانت اون دختر نتونست دووم بیاره و قسمتش خاک شد… اما من برای انتقام اون دخترو پیدا کردم و به همونجایی بردم که تنها کسم خودشو دار زده بود. بهش دست درازی کردم و شکنجش دادم اما بعد فهمیدم…

خلاصه رمان آواز قو

صبح زود با دادش از خواب بلند شدم‌. با هول سر جام نشستم که در اتاق به ضرب باز شد. شدت باز شدن به قدری بود که در به دیوار برخورد کردو برگشت که با دست سیاوش مهار شد. با چشمای گشاد شده نگاهش می کردم که به سمتم اومد، از جام بلند شدم و گوشه دیوار ایستادم. با خشمی که توی صورتش بود کم مونده بود از ترس قالب تھی کنم. دسته ای از موهام اسیر دستش شد و منو به سمت بیرون کشید. به سمت اتاقش رفت و منم باهاش به همون سمت کشیده می شدم. روی زمین پرتم کرد و با

اشاره به کمد چوبی گفت: به چه حقی به این کمد دست زدی؟ _ب.. ب… بخدا.. خودت گفتی همه جارو تمیز کنم. با گفتن این حرف فقط لگدایی که هر لحظه بدنمو فشرده تر می کرد حس می کردم. انگار خسته شد که دست از لگد زدن بهم برداشت و به سمت کمدی که می گفت نباید بهش دست بزنم رفت. بی جون کف اتاق افتاده بودم. گوی شیشه ای که دیروز از دستم روی زمین افتاده بود و شکسته بود و من از ترس انتهای کمد قایمش کرده بودم رو درآورد‌. _آشغال به چه حقی دست به این زدی هان؟ بی جون

فقط نگاهش می کردم حرفی هم نداشتم که بخوام بزنم‌. انگار که این کارم بیشتر حرصشو درآورد که به سمتم اومدو لگد محکمی توی دهنم زد. اینقدر ضعف داشتم که حتی نمی تونستم عکس العملی نشون بدم‌. طعم خون داخل دهنم شدید بود و داشت حالمو بد می کرد. کاش میمردم و تمام می شدم خسته بودم خسته تر از هر زمانی. با فکر به سگ جون بودنم پوزخندی روی لبام نقش بست که این از چشم سیاوش دور نموند که با ضربه ای که به سرم وارد شد چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم…

دانلود رمان آو قو قو سیمای بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان تمام آنچه دارمی آسیه احمدی

دانلود رمان تمام آنچه دارمی آسیه احمدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان تمام آنچه دارمی از آسیه احمدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

چهارسال پیش برای گرفتن انتقام از خواهرم بهم نزدیک شد و اولین دوستی ام را تو ۱۵ سالگی داشتم و عاشقم کرد و رفت حالا بعد چهارسال برگشته و دیگه هیچی از اون پسر شوخ و شنگ گذشته باقی نمونده اون فقط یه پسر دختربازه که دوباره سعی داره من را به سمت خودش بکشونه و اصلا نیازی نیست تلاش کنه من هنوز هم رامش میشم…

خلاصه رمان تمام آنچه دارمی

کمپرس یخ روی گونم فشار میده من از درد ناله می کنم… جوون کشداری میگه با هیزی به سر تا پام نگاه میندازه. _گمشو اینجوری نگام نکن… میخنده و میگه: چقدر این بشر بی عقل.. این همه جای خوشمزه اومده گونتو گاز گرفته… _میشه خفه شی… -با خفه شدن من کبودی کم نمیشه.. حق با اونه پس خودم دهنمو میبندم و مقابلش سکوت می کنم… چون خونه اون تنها جایی که فعلا میتونم بمونم در غیر این صورت باید به همه توضیح بدم چرا روی گونم جای یک کبودی بزرگ و البته دندونای عوضی… -گوشیتو بده پیامشو بخونم… گوشی را به سمتش میگیرم و با صدای بلندی میخنده و میگه:

-اوپس چه جذاب این بشر… از روی پیامش به این نتیجه رسیدی؟! سرشو بالا و پایین تکون میده و میگه: -آره جذاب نوشته.. مخصوصا استیکر چشمکش.. “باعث افتخار از اینکه بقیه بدونن طرح روی گونه ات کار منه”  -تصحیح می کنم یه جذاب عوضی… به نظرم فقط عوضی… مونا: واسه همین عاشق شدی؟! چون فقط عوضی.. _مونا الان تو دنبال چی؟! خندش میگیره.. -هیچی فقط این مقاومتتو درک نمیکنم.. _دوست داشتنش یه درد… عوضی بازیش یه درد دیگه… -تورو نمیدونم ولی من عاشق شخصیت های بد قصه هام… ترجیح میدم عاشق یه آدم بد که همه حتی خودم میدونم بده بشم تا عاشق

آدمی که همه فکر میکنن خوبه اما بده بشم… _سادیسم داری؟! ابرو بالا میندازه که یعنی آره بلند شد و به طرف آشپزخانه رفت گوشی که مونا کنارم رها کرده بود را برمی دارم یه بار دیگه پیامشو میخونم فرزاد از آبروریزی بیشتر نمیترسید چون آبرویی نداشت. ولی من چرا و اون از اینکه بخواد آبروی من و هم بریزه هیچ ابایی نداشت. _بگیر این پماد و بمال روی گونت کبودی را کم تر میکنه… پماد و ازش میگیرم. ولی من فرزاد چند سال قبل رو دوست دارم، فرزادی که شوخ بود شیطنت اش کثیف نبود رنگ و بوی هرزگی نمی داد دستش روی بازوم به حالت نوازش بالا و پایین میکشه…

دانلود رمان تمام آنچه دارمی آسیه احمدی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان قرار انتقام صبا سادات جمالی

دانلود رمان قرار انتقام صبا سادات جمالی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قرار انتقام از صبا سادات جمالی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یک دختر تنها، یک پسر زخم خورده، هر دو پلیس، هر دو تشنه انتقام، همراه می شوند با هم در راهی که مسیرش مشخص نیست، و اما عشق، و عشق، جای دارد در این راه تاریک، عشق میان ۲ انتقام جو، عشق میان ۲ پلیس

خلاصه رمان قرار انتقام

فرش ها خیلی سنگین بود ولی با این حال به صورت اریب بین مبلا قرار دادم چون مبلا رو نزدیک به هم چیده بودم انتهای حال خالی شده بود در نتیجه تلویزیون رو اونجا انتقال دادم و دور تا دورش کوسن هایی که برای نشستن و ۲ سایزکوچک تر از همون ها برای بغل گرفتن بود رو اونجاگذاشتم جارو وگردگیری هم کردم وقتی سرمو بلند کردم ساعت ۵ شده بود سریع حولم رو براشتم و رفتم تو حموم، یه حموم حسابی ۱ساعته خستگیمو به در کرد با حوله رفتم توی اشپز خونه گذاشتم اب جوش بیاد‌.

همین طورکه دست توموهای خیسم می کردم به اتاق برگشتم جلوی آینه نشستم و اول به صورتم کرم نرم کننده زدم و چون پوستم سفید بود فقط یه پنکیک روش زدمو بعدش دور تا دور چشمام یه خط چشم کشیدم سایه قرمز زدم و با رژ لب قرمز کارمو تموم کردم. می خواستم از جلوایینه بلند شم که دیدم انگار یه چیزی کمه یه زره که دقت کردم دیدم ریمل یادم رفته
بعد از زدن ریمل بلند شدم و لباسای انتخابی دیشب رو پوشیدم ساعت ۴۵:۶ دقیقه بود پس کیان کم کم پیداش میشد.

کیان از خونه زدم بیرون می خواستم به اون شرکت سوری که قرار بود برام بزنن سر بزنم و ببینم به کجا رسید بعد از کلی دوندگی بالاخره کاراش تموم شده بود و به ظاهر یه شرکت تازه تاسیس بود. رفتم تا تو روز نامه اگهی بدم برای استخدام اعضای شرکت نمی تونستیم از اداره کسی رو بیاریم. فقط ۲ نفرکه به خواست سرهنگ اونجا مشغول به کار می شدن پلیس بودن. هنوز تعداد افرادی که باید توی شرکت مشغول به کار می شدند زیاد بود…

دانلود رمان قرار انتقام صبا سادات جمالی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان نه فرشته ام نه شیطان فرین فخرآبادی

دانلود رمان نه فرشته ام نه شیطان فرین فخرآبادی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان نه فرشته ام نه شیطان از فرین فخرآبادی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

تیرداد میرفتاح، تک نوه پسری خاندان میرفتاح، برای انتقام زندگی از دست رفته مادرش با اسم مستعار امیر همایون راد نزدیک شکوفه ای میشه که شکوفه زندگی پدرشه. شکوفه ای که ندونسته وارد بازی خطرناکی میشه و تقاص این ندونستن رو با ترک شدن توی روز عروسیش، درست زمانی که باردار بوده، پس می‌ده. قلبی که لرزید، زنی که ترک شد، فرزندی ناخواسته، که به دنیا اومد. سرنوشتی یکسان برای دو زن از دو نسل متفاوت…

خلاصه رمان نه فرشته ام نه شیطان

بهمن ماه ۱۴۰۲ شکوفه، شکوفه، حالت خوبه؟ دختر چی شده؟ چرا خشکت زده؟ خوبی؟ حالم…خوبه؟ ؟ نمیدونم…فکر نکنم خوب باشم… هر کسی هم جای من بود حالش خوب نبود. حالم خوب نیست مگه میشه کسی کابوس شباش و جلوی چشم هاش ببینه و خوب باشه. چشم هام و محکم روی هم فشار میدم به امید اینکه وقتی چشم هام رو باز کنم اونجا نباشه… به امید اینکه مثل تمام این پنج سال که دچار اوهام شدم و اون و دیدم و چشم هام رو بستم و باز کردم و نبود این دفعه هم نباشه.

نباشه تا ریتم تند شده قلبم دوباره کند شده. احمقانه است که با تمام بلا هایی که سرم آورد بازم قلب دیوونه من حتی از دیدن تصویر خیالیش هم ضربانش تند میشه. چشمام رو با ز کردم… باز کردم تا به قلب زبون نفهمم بفهمونم که بازم یه تصویر خیالی بود… که بفهمه امکان نداره بتونه دوباره اون رو ببینه… که اون آدم رفته و قرار نیست هیچ وقت برگرده. به این امید چشمام رو بستم که وقتی دوباره بازش کنم اثری از اون مرد نباشه… به این امید که تصویر رو به روم وهم محض باشه…

اما نبود…هنوز همونجا بود، پشتش به من بود اما اون قدر حفظ بودمش که بفهمم خودشه… خود خودشه… نه تصویر خیالی… شکوفه خوبی؟؟…چی شدی یهویی آخه؟؟ خانم سیفی میشه لطفا یه آب قندی چیزی بیارین. بله، بله حتما میارم، میخواین زنگ بزنم اورژانس. رنگشون خیلی پریده. با شنیدن صدای نگران منشی برگشت. برگشت تا ببینه چه خبرهشده اما قبل از اینکه نگاهش به منشی برسه نگاهش قفل نگاه قفل شده من شد. نگاهم روش قفل کرده بود و نگاه اونم روی من…

دانلود رمان نه فرشته ام نه شیطان فرین فخرآبادی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان گناهکاران ابدی کیانا بهمن زاد

دانلود رمان گناهکاران ابدی کیانا بهمن زاد بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان گناهکاران ابدی از کیانا بهمن زاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آنیدا با گذشته ای عجیب و پر رمز و راز، برای عملی کردن نقشه های پدرش که رئیس یک باند قدرتمند و خلاف است، وارد شرکت زرگران می‌شود، آنجا با ویهان آشنا و طی اتفاقات و ماجراهای زیادی بهم علاقمند شده اما موانع زیادی برای رسیدن آن ها بهم وجود دارد مانند پدر آنیدا و …

خلاصه رمان گناهکاران ابدی

“آنیدا” چه نسبتی با این آقا دارید؟ خنده مسخره ای کردمو نمایشی دستمو بین حلقه بازوی ویهان تنگ تر کردمو گفتم: نسبت؟ بلا نسبت! پسره چشماش گرد شد که باعث شد ویهان ضربه آرومی بهم وارد کنه و باعث بشه خنده عصبیمو ادامه بدم. ویهان: همسرشون هستم با شیخ عبدالحمید رجبی کار داشتیم گفتن توی این هتل اقامت دارن. _بله درسته ایشون با خانوم صوفی قرار ملاقات داشتن. ویهان لبخند پر از حرصی زدو سری به نشونه تایید تکون داد. ویهان: بله منتها عرض کردم من همسرشون هستم لطفا

هماهنگ کنید. _چشم حضور داشته باشید هماهنگ میکنم. ویهان سری به نشونه تایید تکون دادو منو دنبال خودش به یه گوشه دیگه کشوند بعد باحرص غرغر کرد: ایشون با خانوم صوفی قرار داشتن عی گل بگیرن دم این هتل… یکهو بقیه حرفشو خورد و عصبی دستی توی موهاش کشید دستمو از بازوش بیرون کشیدمو یکم با دست خودمو باد زدم. _حتی برای چند دقیقه نقش همسر تو باز کردن خیلی سخته… بلا به دور. ویهان_اینطوری نگو دلم می‌شکنه چون من عاشق اینم که همسر تو باشم. _ببخشیدا ولی نقشه شما

بود. ویهان: چاره دیگه ای هم داشتیم؟ هیچ میدونی این یارو کیه و چه سابقه ای داره؟ اومده برام توی هتلشم قرار گذاشته شیطونه میگه برم… _استوب استوب. ویهان سرشو به سمتم چرخوند و بقیه حرفشو خورد منتظر بهم نگاه کرد. منم در برابرش یه تای ابروم بالا پرید: الان اینهمه جوش زدنت دقیقا به خاطر چیه؟ مگه من چه صنمی با تو دارم که اینطوری برای من رگ گردنی میشی؟ تو هنوز منو نشناختی نمی‌دونی چقدر می‌تونم حیله بازو مکار باشم. ویهان دست به سینه مقابلم ایستاد. ویهان: که اینطور ببینم میتونی …

دانلود رمان گناهکاران ابدی کیانا بهمن زاد بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه دلارام

دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه دلارام رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه از دلارام با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد.خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو میکنه تا داشته باشش. عاشقی که کسی که عاشقش نیستو عاشق خودش میکنه. حالا به هر روشی. و معشوقی که به طمع انتقام جلو میاد و خودش توی دام عاشق میوفته اما ترس داره از اعتراف به عشق و اما در نهایت… عشق تاوان داره…

خلاصه رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه

کیمیا نگاهی به نفس کردو گف: ۳تایی که ،فقط یه بار اینجا خوابیدیم. اونم دوسته…دوسته من باهامون اومده بود. نگاهو بین نفسو کیمیا چرخوندم،یه حسی ته دلم میگف حرفش دروغه. اما اگه بیشتر سوال میکردم فکر میکردن فضولم. کیمیا: خب ،یکم از خودت بگو پگاه. دانشجویی؟؟ + نه دانشجو نیستم. _ پس درست تموم شده؟؟ پگاه: من در کل دانشگاه نرفتم. نفس پوزخندی زد خاستم چیزی بگم کیمیا لبخندی زد و سری تکون داد. کیمیا: خب میگفتی. پگاه: تجربی خوندم اما خب علاقهایی نداشتم. کلا از این که یه رشته رو ادامه بدمو هر روز باهاش برخورد داشته باشم خوشم نمیاد. بعد از این که دیپلم گرفتم رفتم سراغ علایقم. کلاسای مختلف،همع رو توی اموزشگاه دوره دیدم. به ورزشم علاقه دارم. کیمیا: پس توی این یه مورد با راشد خیلی شبیه همین. + کدوم؟!؟

کیمیا: ورزشو میگم دیگه . میدونی که راشد موی تای کار میکنه. البته من از فرنود شنیدم به بوکسم علاقه داره. + واقعا. تو این مدت هیچی نگفته بود. فقط میگف میرم باشگاه همین. _ نه عزیزم تو این دوتا استاده. خودت ورزش رزمی انجام میدی؟ پگاه: دفاع شخصی یه مدت. نفس: میشه بپرسم چند سالته؟ پگاه: .۲۳ هردو با تعجب نگام کردن. نفس: یعنی….اختلاف سنیتون میشه ۱۲سال،درسته؟؟؟ فقط سرمو به معنی تایید تکون دادم. کیمیا: این واست مشکل ایجاد نمیکنع؟!؟ + حسمون بهم مهمتر از سنمونه. نفس: این ربطی به حستون نداره گلم،درهرصورت اون یه دهه افکارش از تو عقب تره. پگاه: نه فکر نمیکنم مشکل درست بشه. من میرم پایین. شالمو سرم کردمو رفتم پایین.

فرنود و فرزامو راشد دور میز نشسته بودنو داشتن بازی میکن. گوشی مو دراوردم که دیدم مامان ۱۷بار تماس گرفته. شمارهی مامانو گرفتم. طفلی نگران شده بود چون گوشیمو جواب نداده بودم. راشد از پشت میز بلند شد و اومد کنارم نشست. فرزام: کجا میری بابا؟؟ تازه گرم شده بودیم. فرنود: مرد خوب نیس انقدر دوس دختر ذلیل باشه. یکم از هم جدا بشین. چرا بازی رو بهم میزنی؟؟ راشد: چرت نگو دوست دختر چیه؟!؟ سرم درد میکنه. با شنیدن جملهی اولش با اخم نگاش کردم. فرزام: راشد گند زدی. خب عین ادم زر بزن. راشد: من درست حرف زدم،شما ها گیجین. خاستم از کنارش بلند بشم که دستمو گرفتو گف: مگه ما دوست دختر دوس پسریم؟!؟ گنگ نگاش کردم که گف: بابا همه بدونن ایشون خانومم. ما تا ۱۰روز دیگه سر سفره عقدیم.

دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه دلارام رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بلندترین سکوت Specialstar

دانلود رمان بلندترین سکوت Specialstar pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بلندترین سکوت از Specialstar با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان واقعى چهار انسان که روى کره ى خاکى زندگى مى کنند… نقطه مشترک انها، سکوتى ست با جنس هاى متفاوت… ترانه، دختر رئیس باند قاچاق مواد مخدر است که تا به حال فعالیت چندانى نداشته. اما شرایطى پیش مى آید که او را وارد بازى خطرناکى مى کند… کیارش، یک فرد آموزش دیده و حرفه اى است که به عنوان راننده به باند پدر ترانه وارد مى شود. اما او نمى خواهد فقط یک راننده باشد. براى اهداف بزرگترى به میدان آمده است…

خلاصه رمان بلندترین سکوت

سنا روی تخت دراز کشیده بود و کتاب میخواند او در حال پس دادن یکی از امتحانان مهم زندگی اش است. چقدر مقاوم و محکم مبارزه می کند. در ظاهر هیچ چیزی تغییر نکرده و لبخند روی لبانش است اما در درونش هیاهوی بی سابقه ای به پا شده که سعی دارد او را از پا درآورد. بابا هر روز سرکار می رود و مامان مانند پروانه ای به دور سنا می چرخد و از او مراقبت میکند. انگار همه چیز مثل گذشته است. با این تفاوت که یک نفر به زودی به خانواده ی ما اضافه می شود. مامان در

پوست خود نمیگنجد و در تدارک تهیه سیسمونی برای نوه اش است و میخواهد سنگ تمام بگذارد. در چهره بابا هم خوشحالی همراه با غمی دیده می شود که نمیتواند آن را پنهان کند اما ما نادیده می گیریم. من نیز بیشتر اوقات در اتاق سنا هستم حال که تابستان است و فشار درسی زیاد نیست، می توانم به او کمک کنم با او حرف میزنم درباره آینده و اتفاقات خوب و بدی که ممکن است رخ دهد. رفتارهای ما برایش حکم ترحم را ندارد زیرا میداند که کارهای ما از صمیم قلب است و از روی

مهربانی عشقمان به اوست. به خواسته سنا همسرش از زندگی ما حذف شده و نامش هیچ گاه بر زبان ما جاری نمی‌شود حتی اگر مجبور باشیم. تنها کسی که هنوز نتوانسته با این داستان کنار بیاید امیر سجاد است. گوشه اتاق می نشیند و فکر می کند. با این کارش احساس کینه و انتقام جویی را در خود می پروراند… من هم اگر مانند او تنها باشم همین اتفاق برایم افتد و فکرم لحظه ای آرام نمی گیرد. بی غیرت نیستم که خواهر دلبندم اذیت شده و من سکوت می‌کردم. کار دیگری می توانستم بکنم؟

دانلود رمان بلندترین سکوت Specialstar pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان رویا بیدار می شود M.kh

دانلود رمان رویا بیدار می شود M.kh pdf بدون سانسور

دانلود رمان رویا بیدار می شود از M.kh با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

خوندیم که رویا از زندان برگشت و تصمیم گرفت از همه معذرت بخواد و طلب بخشش کنه. به ظاهر که همه خواهشش رو مبنی بر بخشیدن، قبول کردن، ولی اصل قضیه چیز دیگه ای بود… برای همین رویا فریب خورد در واقع بقیه هم می خواستن از رویا انتقام بگیرن. بعدش هم که رویا به اصرار خودش برگشت همدان… اونجا دچار یه حمله عصبی شد و…

خلاصه رمان رویا بیدار می شود

چشم هایش آرام آرام باز شـد. بازوی امیر رو سفت چسبیدم، حس می کردم وقتی من رو ببینه سرم رو بگیره و بکوبه به دیوار! امیر آروم توی گوشم زمزمه کرد: تارا… آروم باش. مشکی چشم هاش که توی نگاه آبی ام ثابت شـد، قلبم ریخت ! می تونستم اعتراف کنم که چقدر دلم براش تنگ شده بود… به اندازه ی ۸ سال دل تنگ خواهرم بودم… هفت سال یا شاید بیشتر! خواهری که اونو به هیچ و پوچ باخته بودم. با دیدن نگاه گنگش رو به دکتر گفتم: چی شده؟ دکتر به رویا دقیق شد و گفت: سلام خانم… خوبی؟

رویا نگاه مشکی اش رو ازم گرفت و به دکتر دوخت. آروم، با صدایی که انگار متعلق به رویای سخت و محکم نبود گفت: شما کی هستین؟؟ امیر بی خیال رو به من گفت: مثل اینکه آلزایمر گرفته! لبم رو گزیدم از حرص، این امیر اصلا درک نمی کرد نگران خواهرمم ؟؟ بازوش رو ول کردم و به دکتر نزد یک شـدم و در همون حین گفتم: چی شـده دکتر؟؟ حالش خوبه؟ چرا چیزی یادش نیست؟ دکتر به جای جواب دادن به سوال من رو به رویا گفت: اسمت رو می دونی؟ رویا گنگ تر نگاهمون کرد و گفت: من… اسم من چیه؟

دکتر به سمت امیر برگشت و گفت: میشه باهاتون حرف بزنم؟ امیر البته ای گفت و خواست به همراه دکتر از اتاق خارج بشه که گفتم: چی شد دکتر؟؟ دکتر نگاه سطحی به من کرد و گفت: فعلا که چیزی یادش نیست. امیر نیشخندی زد و با گفتن الحمد لله رفت… به سمت رویا برگشتم که اشکی از گوشه ی چشمم چکید و کنارش نشستم و محکم بغلش کردم… صدایی از درونم گفت: اون زمان که رویا اومده بود پیشـت، نبخشیدیش بغلش نگرفتی! اون خواست تو رو ببوسه که زدی تو گوشش…

دانلود رمان رویا بیدار می شود M.kh pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
هایکوبوک
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هایکوبوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.