دانلود رمان آناهیتا باران کن آتوسا ریگی

دانلود رمان آناهیتا باران کن آتوسا ریگی pdf بدون سانسور

دانلود رمان آناهیتا باران کن از آتوسا ریگی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

محمد میعاد مردی با ایمان و خدا دوست است که از همسر خود، طهورا جدا شده و از او یک دختر سه ساله دارد، به خواستگاری آناهیتا میرود و خواستگاری او از آنا زندگی دختر را دست خوش تغییرات میکند…

خلاصه رمان آناهیتا باران کن

خنده ام گرفت یاد آن جمله قصار «دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی؟ افتادم. سرم را کمی خم کردم تا لبخندم را نبیند نگاهم افتاد به فیروزه اش که بین انگشتها و مچ دستش پیچ و تسبیح
تاب خورده بود. همیشه وقتی تسبیح نمیگرداند این طور بین انگشتانش قرارش میداد و….اعتراف میکنم من عاشق تسبیح فیروزه اش بودم وقتی لای انگشتهایش پیچ و تاب خورده بود.

و متاسفانه دوباره نگاهم رفت روی انگشتری که توی دست چپش خودنمایی میکرد. انگشتری که طهورا در عقدکنان توی انگشتش قرار داده بود و بعد از طهورا و بعد از سه سال هنوز توی دستش بود. حرفی نزد. مطمئن نبودم بتواند با این مسأله کنار بیاید. خیلی از مردها با چنین چیزی کنار نمی آمدند. یادم بود آیناز با توصیه مشاورش در مورد رابطه ای که داشت به نامزدش گفت و همه چیز خراب شد.

همیشه و همه جا و به همه دخترها توصیه میکرد صداقت را با حماقت اشتباه نگیرند. گذشتت به فردی که قراره در آینده کنارت باشه ربطی نداره پس خود شیرینی نکن. بهت شکلات نمیدن اگه واقعیتو بگی. این جمله ای بود که چندین بار به خود من و بعد از هر خواستگاری توی گوشم میخواند.من هم میخندیدم و میگفتم باشه بابا فهمیدیم آبستن شدم با تزت بسه دیگه.

دانلود رمان آناهیتا باران کن آتوسا ریگی pdf بدون سانسور

دانلود رمان خانوم باش ونوس

دانلود رمان خانوم باش ونوس رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان خانوم باش از ونوس با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

حامی مردی ثروتمند، خشن، قلدر و قدرتمندیه که عاشق خواهر ناتنی خودش، پناه میشه و برای اینکه اونو مال خودش بکنه بهش دست درازی میکنه، پناه قصد داره خودشو از حامی دور کنه و همه چیز رو مخفی کنه، اقدام به ترمیم میکنه ولی به طور اتفاقی متوجه ی باردار شدن ناخواسته اش میشه. وحشت زده دست به سقط میزنه که حامی از وجود بچه اش با خبر میشه و…

خلاصه رمان خانوم باش

دنیای منو حامی از هم فاصله گرفت… مردی که حس می کردم بعد از بابای خدا بیامرزم اول اون پناهمه بعد آقاجون اما نامردی کرد و خواست تا بی عفتم کنه… وای… وای بازم مرور… بازم حس خاطرات.. تموم اون تلنگرها مثل خط قرمزی رو مغزم آژیر خطر میزدن… چرا بازم اجازه دادم بیارتم اینجا وقتی بی رحمانه بهم نامردی کرده؟ نامحسوس و با کمی ترس سعی می کردم دستمو بیرون بکشم اما موفق نبودم چون حامی زود متوجه میشد و در مقابل کارم رفتارش رو به شکل بدتری تغیبر داد، آستین مانتوم رو از روی مچ دستم بالا داد، به ظاهر قصد تلافی

کردن کارمو داشت ولی نگاه خمارش روی پوست سفید دستم چیز دیگه ای می گفت. _نیاز نیست مستقیم بهش بگی نه من نمیخوام ازدواج کنم آهسته آهسته برو جلو و بگو نشستی فکر کردی دو دوتا چهارتاتو کردی دیدی فعلا نمیتونی ازدواج کنی. – میشه دستمو ول کنی؟ چشم های خمارش رو از دستم گرفت و بهم نگاه کرد. اما نوازش دستشو از روی مچ و ساعد دستم قطع نکرد. آتیشی درونم روشن شده بود که با حرارتش داشتم از درون می‌سوختم ولی چاره ای جز سکوت و سازگاری نداشتم چون از حامی می ترسیدم. واقعا که با تقلا و سرسختیه من از

اینی که هست درنده تر بشه. صورت حامی بی نهاییت جدی شد و با جذابیت و چشم های ریز شده پرسید: _تو دانشگاه با کسی دوستی؟ اصلا متوجه منظورش نشدم فقط سرم رو تکون دادم:- اوهوم. چه سوال مسخره ای !! تو ذهنم در حال تمسخر این سوال بی موقعش بودم که با سوال بعدیش از مفهوم سوال قبلش روشنم کرد: – منظورم اون دوستای خاله زنکت نیستن، دوست پسر که نداشتی احیانا؟ چه عمقی چه سطحی…. وقت برای بحث کردن با این حیوون تخس نداشتم: _نه نداشتم تو که باید بهتر بشناسیم که دختر این غلطا نیستم…

دانلود رمان خانوم باش ونوس رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بار دیگر دلدادگی مژگان زارع

دانلود رمان بار دیگر دلدادگی مژگان زارع pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بار دیگر دلدادگی از مژگان زارع با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رها در دبیرستان با سهیل آشنا شده و بعد از مدتی از طریق دوست سهیل متوجه میشود که او بهش… می کنه، برای همین تمام وقتش رو میگذاره روی درس و توی دانشگاه به دختری درسخون مشهور میشه، ترم آخر باز سر و کله سهیل پیدا میشه و هم کلاسی رها به اسم پدرام هم اتفاقی به اون نزدیک میشه.در حالی که رها هنوز عاشق سهیله و پدرام میره که به رها علاقه‌مند بشه رها پی به یک راز بزرگ زندگیش میبره که مسیر زندگیش رو عوض میکنه و زندگیش از اون حالت منظم قبلی در میاد و به آشوب کشیده میشه…

خلاصه رمان بار دیگر دلدادگی

روز اول کلاس بود. دو روز میشد که رها به دانشگاه برگشته بود، اما در این مدت خواب و خوراک نداشت. تصمیم گرفته بود هرطور شده سهیل را پیدا کند و از رفتارهای عجیب و غریبش سر در بیاورد. اگر همان دختر هجده ساله ای بود که اولین بار عاشق سهیل شده بود باز هم بی خیالش میشد و با قهر کردن همه چیز را تمام می کرد ، اما حالا همان قدر که ظاهرش پخته تر و رفتارش متین تر شده بود ، تصمیماتش هم . و سنجیده تر شده بودند طبق روال همیشگی اش صندلی ردیف اول را انتخاب کرده بود و بیشتر از آن که در نخ اطرافش باشد غرق در خودش به دنبال راهی بود تا بتواند سر و ته قضیه اش

را با سهیل بی دعوا و دلخوری هم بیاورد ، پریسا هم کنارش نشسته بود و بعد از شنیدن ماجرای رها و سهیل دیگر از تب و تاب افتاده بود . حالا مرتب به ساعتش نگاه می کرد و چشم از در کلاس برنمی داشت. رها خوب می دانست که او چشم انتظار کیست. جوابش ساده بود ، همان کسی که همه دخترهای آن کلاس به دنبال دیدنش بودند ، ” پدرام ایران پور ، بالاخره انتظار همه شان به سر رسید . پدرام از در وارد شد و پریسا هم توانست نفس راحتی بکشد . همه دخترها محو قد کشیده پدرام و لباس زیبایی شده بودند که پوشیده بود . پدرام با آن لباس رسمی سفید که آستین هایش را تا آرنج تا زده بود و

شلوار جین خوش دوختی که پوشیده بود حتی رها را هم برای لحظه ای در جایش میخکوب کرد ! هوا در آن روز سرد زمستانی نسبتا گرم به نظر می رسید و موهای خوش حالت و حلقه حلقه پدرام تا پیشانی اش پایین آمده بود و دل هر دختر جوانی را غنج میزد . پدرام به خاطر قد بلندش از میان نیمکت ها رد شد و در ردیف آخر نشست . اگر چه پسرهای کلاس او را نمی شناختند ، ولی مهم ترین هنر پدرام رفتار جذاب و شوخ طبعی مخصوص به خودش بود که در همان آغازین لحظه ها همه را جذب خودش می کرد. پریسا غرغرکنان سر در گوش رها کرد و گفت: اگه رفته بودیم ردیف آخر بهتر نبود؟

دانلود رمان بار دیگر دلدادگی مژگان زارع pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ماهلین رویا احمدیان

دانلود رمان ماهلین رویا احمدیان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ماهلین از رویا احمدیان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پریماه سال ها قبل نامزدیش را با محمد پسر سربریز و ساکت برهم زده حالا که پدرش، به دلیل ورشکستگی فوت کرده و مادرش دوباره ازدواج کرده است با دایی و زن دایی اش زندگی می کند، محمد با کوهی از عقده و دلی پر از انتقام برگشته تا پریماه را به عقد خود در اورد…

خلاصه رمان ماهلین

حدوداً یک ساعت در مطب منتظر ماندند که بلاخره نامشان خوانده شد. پریماه قطرات اشکش را پاک کرد و بسم الله گویان از جایش برخاست. خواست قدمی بردارد که صدای نگران مهدی را شنید. – محمد داره زنگ میزنه‌. پریماه آب دهانش را سخت قورت داد. نش را سخت قورت داد. _جواب بده بگو از من خبر نداری اگه چیزی هم پرسید. مهدی چشم بست و زمزمه کرد: – نمیتونم. پریماه بدون توجه به پاهایش جان داد و سریع خودش را به دَرِ سفید بزرگ اتاق دکتر رساند. دستان لرزانش را بالا برد و چند تقه به در زد. صدای بفرمایید زن را که شنید،

برگشت و نگاهی به مهدی انداخت. مهدی سرش به معنی تأسف تکان داد و پریماه بی درنگ دستگیره ی در را پایین کشید.صدای لرزانش در اتاق طنین انداخت. -سلام. زن عینکش را روی چشمش بالا برد و چشم های آبی رنگش تنگ شد. -بفرمایید. زن حدودا ۳۰ ساله میخورد و صورتی جوان و شاداب اما کمی جدی داشت. پریماه آب دهان قورت داد تا بغضش را به نحوی محو کند و کمتر رسوا شود. – من از طرف علیرضا اومدم گفت صبح بهتون سپرده… زن با جدیت سری تکان داد. -درسته واسه سقط اومدی دختر جان؟ پریماه به سختی جوابگو شد

_بله، فقط میشه یکم عجله کنید. دکتر در حالی که داشت به تخت گوشه ی اتاق نزدیک می شد، با شک و دو دلی لب زد:رضایت پدر چی میشه؟ رضایت اونو هنوز نداریم… شر درست نکنی برای ما! به ناچار به دروغ متوصل شد. _بابای بچه تا چند دقیقه دیگه میاد، شما کارتون و شروع کنید. _باشه. بخواب روی تخت. پریماه با پاهای لرزان و در حالی که داشت زیر لب ذکر میخواند روی تخت دراز کشید. دکتر بالای سرش آمد و دستی به صورت عرق کرده پریماه کشید. به من دروغ نگو دختر، اگه که نمیاد حداقل کار و تر تمیز انجام بدم کسی بعدا نفهمه…

دانلود رمان ماهلین رویا احمدیان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ورق های پوسیده زهرا بیگدلی

دانلود رمان ورق های پوسیده زهرا بیگدلی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ورق های پوسیده از زهرا بیگدلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

روایت عاشقانه ای متفاوت و پر شور از دامون و باران که با آشناییشون سر از رازهای پنهانی و ممنوعه درمیارند که سرگذشتشون رو دستخوش بازی زنی از دل این راز می‌کنه، چند سال جدایی و درد فراغ می‌کشند ولی خبر از بازی تقدیر ندارن و با پیوند دوباره‌شون پرده از راز برمی‌دارند و…

خلاصه رمان ورق های پوسیده

به شرکت رسیده ایم. لبخندی بی اختیار از مرور گذشته به لبم آمده است. کرایه ی راننده تاکسی را پرداخت می کنم و پیاده می شوم. داخل آسانسور می روم و لیست کنار دکمه ی طبقات را نگاه می کنم” شرکت رایان طبقه یازدهم”. دکمه طبقه یازدهم را با سر انگشتم فشار می دهم. با استرس داخل شرکت می روم. به سمت میزی که خانومی آراسته پشتش نشسته قدم بر می دارم. -سلام روز بخیر. نگاهش را از صفحه ی رایانه بالا می کشد و لبخند می زند. -سلام عزیزم روز شما هم بخیر، امرتون؟ -با آقای رایان نوبت مصاحبه داشتم. شما خانوم؟ _باران کبیر هستم.
لحظه ای کنجکاوانه نگاهم می کند که علتش را درک نمی کنم! گوشی را برمی دارد و دکمه ای را می زند. -سلام آقای کبیر خانومی به نام باران کبیر درخواست
ملاقات دارند… بله چشم.گوشی را روی دستگاه می گذارد و باز لبخند را وصله ی لب هایش می کند. -بفرمایید عزیزم. می خواهم بروم که سریع صدایم می زند. -ببخشید خانوم کبیر؟ -جانم؟ -از اقوام آقای کبیر هستید؟ آقای کبیر!؟ این شرکت دو مدیر داره آقای رایان و آقای کبیر، سهام دارای اصلی شرکت. – نمی دونستم. فکر می کنم تشابه اسمیه. لبخند می زند. _چه جالب! کجاش جالب است!؟

ایران پر از کبیر است! پر از محمدی، پر از حسینی…. تشابه اسمی عادیست! لبخندی در جواب لبخندش می زنم و با تقه ای به در اتاق رییس و شنیدن صدای 《بفرمایید》 در را باز می کنم و داخل می روم. -سلام روز بخیر. با خوشرویی جواب سلامم را می دهد و با دست به مبل رو بروی میزش اشاره می کند. تشکر می کنم و می نشینم. خودش هم بلند می شود و روی مبل روبرویی ام می نشیند. نگاهش معذبم می کند جوری نگاه می کند انگار می خواهد ارزیابی ام کند! لب هایم را از استرس تر می کنم و برای اینکه سکوت را بشکنم و از این نگاه و…

دانلود رمان ورق های پوسیده زهرا بیگدلی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بندهای رنگی بیتا فرخی

دانلود رمان بندهای رنگی بیتا فرخی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بندهای رنگی از بیتا فرخی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بندهای رنگی روایت دو خانواده در شرایطی متفاوت است که درنهایت نقاط مشترکی با هم دارند. یندهای رنگی قصه دختری است که شانه‌‌های نحیفش را با اقتدار، زیر بار مسئولیت‌های خانه و خانواده، محکم نگه داشته و مردی جوان که در سکوت به کار و بار خودش می‌رسد. در این میان سوءتفاهماتی آن‌ها را به هم نزدیک می‌کند تا جایی که دیگر جدایی ممکن به نظر نمی‌رسد. بندهای رنگی از کینه‌ورزی و خستگی و در عین حال از عشق و نشاط می‌گوید از انتخاب‌هایی که سرنوشت و زندگی آدم‌ها را تغییر می‌دهد.

خلاصه رمان بندهای رنگی

مثل همیشه مقابل آینه ایستاد و موهای بلندش را روی شانه چپ ریخت و مشغول بافتن شد وقتی کم حوصله بود شل تر می بافت و گاهی اواخر روز گیس بافتش تقریبا از هم وا میشد تازگی چند تکه لابه لای سیاهی موهایش قهوه ای کرده بود و از دیدن هایلایت محو آن لذت میبرد. پدرش دوست نداشت او به رنگ موهایش دست بزند ولی بالاخره خاله مرجان راضی اش کرده بود به چند تکه رضایت بدهد حالا اضطراب عکس العمل مادرش را داشت و همین باعث میشد کمی رنگ پریده شود گیس بافته اش را تا کرد و با کشی بست تا از زیر شال کمتر معلوم باشد. کارش که تمام شد جین سیاه رنگی پوشید و

پالتوی ظریف زرشکی اش را روی بلوز جذب پشمی به تن کشید و شالی زغالی روی سرانداخت. در آخرین لحظه ریملش را برداشت و سمت آینه خم شد تا در نور کمرنگ، اتاق خودش را بهتر ببیند. یک ماه میشد یکی از لامپ های لوستر دو شاخه اتاقش سوخته بود و مسعود هنوز وقت نکرده بود آن را عوض کند به خودش گفت برگشتنی حتما الکتریکی محل میرم و لامپ میخرم ابروهایش را با نوک انگشت بالا داد و لبخندی غمگین به روی خودش زد. از اتاق خارج شد و آهسته از پله های موکت شده پایین رفت. حین رفتن نوک انگشتان یک دستش برجستگی های نرده قدیمی را لمس می کرد و دست

دیگر روی دیوار رنگ و رو رفته کشیده میشد. صدای بم و قوی مسعود که مشغول تمرین نمایشنامه بود، در خانه طنین انداخته بود. اگر آدم غریبه ای وارد خانه میشد به نظرش می رسید رادیو روشن است پایین پله ها به نشیمن سرک کشید مسعود روی مبل راحتی نشسته و متنش را می خواند: “این همه حقیقت نیست… باید به حرف های ویلیام هم گوش کنی ولی بذار یه چیزی رو برات معلوم کنم”. _من دارم میرم بابا. مسعود انگار از عالمی دیگر بیرون افتاده باشد، برای لحظه ای گنگ به دخترش نگاه کرد و سریع به ذهنش سامان داد. _باشه دختر بابا.

دانلود رمان بندهای رنگی بیتا فرخی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قصه عشق زهرا فاطمی

دانلود رمان قصه عشق زهرا فاطمی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان قصه عشق از زهرا فاطمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

قصه ی عشق… قصه ی چند عشق رو حکایت میکنه.. با پایان های خوب و بد.‌.. کسایی که سبک مودب پور رو دوست دارن مطمئنم از این رمان خوششون میاد.. داستانش طنز که اواسط داستان برمیگرده به گذشته دور و قصه ی عشق دیگه رو بازگو میکنه که به آینده مربوط میشه… راوی داستان پسریه به اسم رضا که برخلاف بیشتر رمان ها از قشر معمولی جامعه اس… پایان خوش… البته بستگی به خودتون داره که اونو خوش تلقی کنید یا نه… مطمئنم شیفته آقایی رضا میشین…

خلاصه رمان قصه عشق

لباسامو که عوض کردم اومدم بیرون حدود نیم ساعت بعد پونه با سرو شکل جدید اومد تو سالن.. اینبار یه لباس بلند بادنجونی پوشیده بود.. نگاهمو که دید اخم کرد اومد سمتم..! هان؟ دیگه چیه باز دیگه میخوای چ چرت و پرتی تحویلم بدی… حتما میخوای بگی شدم شکل بادمجون؟ یا ن شدم هاپوی بنفش… من: اتفاقا من کاری با ذهن خرابت ندارم داشتم فکر میکردم این رنگ بهت میاد… جا خورد… اولین بار بود ازش تعریف می کردم… یه سیب از روی میز برداشتم گاز زدم… اینجوری نگام کنی ملت نا امید میشن، نمیان خواستگاریا…. چشماشو ریز کرد. خودت اعتراف کن چی تو سرت می پرورونی؟

-هیچی فقط موندم با این علاقه ی بنده خدا چجوری بگم ازم خواسته ازت خواستگاری کنم؟ -چی؟ -کاچی، یواشتر تا ی چیزی میشد هوار میکشه .. نشست بغل دست، -کیه؟ خندیدم… -قشنگ معلوم شد خواستگار کمیابه.. -اذیت نکن بگو… – واقعیتش دو نفرن به نظر من جفتشون خوبن و از سرتم زیادن… -دروغ میگی… -آخی که الانست ذوق مرگ بشی. ۔ اذیت نکن رضا بگو… -چ عجب ی بار ب اسم منو صدا زدی… محکم زد تو ساق پام.. -بگو تا نکشتمت… -اون بدبختا با چ استرسی به من گفتن خبر نداشتن چه ذوقی میکنی تو.. نصفه ی باقیمانده ی سیبو ازم گرفت.. -بگو.. یه موز برداشتم…

اونو خودت بخور مزش خوب بود… رضاااا… خندیدم… -باشه بابا خودتو نکش حالا قتلت می افته گردنم… تکه زدم به صندلی اولیش رسولی… سیبو محکم کوبوند تو قفسه ی سینه ام… خیلی اشغالی می دونستم آدم بشو نیستی… -بابا به پیر به پیغمبر راست میگم… باورت نمیشه برو از خودش بپرس… -جون خاطره رو قسم بخور… -من بمیرم هم جون خاطره رو قسم نمیخورم… -باشه پس بگوب چون دوس دخترم… -با اینکه سخته ولی باشه… -به جون دوس دخترم این هایی ک میگم راسته راسته… بعدیش… با اخم گفت، از قیافش خندم گرفت. -از دستت در میره ها پسر خوبیه…

دانلود رمان قصه عشق زهرا فاطمی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان مغلوب شیطان فاطمه علوی

دانلود رمان مغلوب شیطان فاطمه علوی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان مغلوب شیطان از فاطمه علوی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اون یه ویرانگر بی رحم پر از خشونت و وسوسه ست! اون هرکی رو بخواد تو دام خودش میندازه و از صفحه روزگار محو می کنه. کارن مارشال یه شیطان واقعی! و تو رستا! چاره ای در مقابل اون نداری جز تسلیم شدن، تو دخترک گستاخ و بی پروای شرقی باید خودت رو به اون ببازی با اینکه سرسختی اما نمی تونی در مقابل اون دووم بیاری، پس دست و پا نزن و تسلیمش شو…

خلاصه رمان مغلوب شیطان

گوشه ای از راهرو تاریک و ترسناک ایستادم و بابا در کمال خونسردی به سمت رضایی «رئیس زندان» قدم برداشت . در حالی که بابا داشت با رضایی حرف می زد تا من رو معرفی کنه و اجازه ی ورودم رو به بخش ممنوعه بگیره، من نگاهم و به سمت سلول هایی که در راهرو قرار داشتند، سوق دادم. یعنی چه جور مجرمایی تو این سلول ها زندانی هستند؟ خودم جواب سوال احمقانه ام رو دادم: ، قطعا سیاسی و امینتی ! ، بابا قبلا بهم گفته بود که در زندان اوین، فقط مجرم های خاص که جرایم سنگینی دارند نگه داری می شند.
ولی من هیچ وقت حتی فکرشم نمی کردم، پامو همچین جای مخوفی بزارم. اون هم میون کلی آدم خطرناک! نفس عمیقی برای حفظ آرامشم کشیدم که همون لحظه بابا به همراه رضایی به طرفم اومدند. تند صاف ایستادم و تکیم و از دیوار برداشتم. در حالی که مضطربانه نگاهشون می کردم، درست در فاصله ی چند سانتی متری ازم ایستادند و رضایی با لبخند دندون نمایی سلام کرد. دست پاچه جواب دادم: _ س…س…سلام ! با همون لبخندش گفت: _ به نظر میاد خیلی نگرانی دخترم.

تند سری به معنای نه به طرفین تکون دادم و گفتم: _ نه…نه! اتفاقا خیلی هم آمادم… امیدوارم که بتونم بهتون کمک کنم. _ خیلی ممنون، خب پس اگه آماده ای و مشکلی نداری بریم سره کارمون . و بعد خواست قدم از قدم برداره که بابا با نگرانی پرسید: _مشکلی که برای دخترم پیش نمیاد؟ _ نه خیالت راحت… دخترت تحت حفاظت تیم امنیتی. بابا نفسی از روی آسودگی کشید و رضایی به سمت در خروجی راهرو قدم برداشت. من و بابا هم پشت سرش به راه افتادیم…

دانلود رمان مغلوب شیطان فاطمه علوی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تاریک ترین بوسه (جلد دوم  مجموعه تاریک ترین) مجموعه تاریک ترین)  جنا شوالتر

دانلود رمان تاریک ترین بوسه (جلد دوم مجموعه تاریک ترین) مجموعه تاریک ترین) جنا شوالتر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تاریک ترین بوسه (جلد دوم از مجموعه تاریک ترین) از جنا شوالتر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اون به عنوان تاریک ترین جنگجو شناخته شده بود. ماالک هامیت، مِریا. پادشاه مردگان. بیشتر از همه اینا بود، چون اون ارباب دنیای زیرین بود. مدت ها پیش جعبه پاندورا رو باز کرده بود، جعبه قدرتمندی که از استخوانای یه الهه ساخته شده بود و گروهی از شیاطین رو روی زمین رها کرد. به عنوان تنبیه، اون و جنگجوهایی که بهش کمک کرده بودن مجبور شدن اون شیاطین رو درونشون نگه دارن، نور و تاریکی، نظم و هرج و مرج ادغام شد، تا زمانی که به سختی تونستن افسارشون رو به عنوان جنگجوهایی آموزش دیده به دست بگیرن….

خلاصه رمان تاریک ترین بوسه

آنیا زبونشو به سقف دهنش فشرد، ناامیدیش تازه شد. زمانی برای جواب دادن نبود، چون ریس پاریس و گیدئون بهش نزدیک شدن. هر سه تاشون اخم کرده بودن اونا هنوز فکر می کردن که بقاپنش و نگهش دارن؟ به جای جواب لوسین، به مردا نیش زد: “چیه؟ یادم نمیاد شماهارو به مکالمه دعوت کرده باشم. ” ریس از بالا تا پایینشو نگاه کرد. تنفر شدیدش واضح بود. ” تو آنیایی؟” تنفر؟ اون باید سپاسگزار باشه. مگه آنیا اونو از نفرینی که مجبورش می کرد هر شب بهترین دوستشو خنجر

بزنه آزاد نکرده بود؟ آره گوه توش کرده بود. ولی نگاهش همونی بود که آنیا خوب می شناخت و یکی از اونایی که هیچ وقت در برابر شونه بالا انداختشون شکست نخورده بود. بخاطر گذشته عاشقانه مادرش و انتظارات متداولی که اون، با شیوه های روح آزادانه اش باید به خوبی دنبال می کرد. هر خدای یونانی توی المپوس همچنین نوع تنفری رو یه بار یا بیشتر بهش ابراز کرده بود. اولش آنیا، با تحقیرای کوته نظرانه و از خود راضیشون اذیت میشد و برای چند صد سال بخاطر

این چیز مثل یه دختر خوب تلاش کرده بود: مثل یه راهبه وسواسی لباس بپوش، فقط وقتی باهات حرف زدن حرف بزن، خیره نباش و سربه زیر باش،یه جورایی حتی نیاز وحشتناکش یه فاجعه رو سرکوب کرده بود.فقط برای اینکه احترام بیشتری _کسی که هیچوقت بیشتر از یه بدکاره بهش نگاه نمیشه– رو بدست بیاره. یه روز سرنوشت ساز وقتی گریان از تمرینات مسخره خدایی برمیگشت خونه، چون به آرس لبخند زده بود و اون عوضی آرتمیس اونو تا ماده صدا زده بود، دیسنومیا اونو

کنار کشید. هرکاری کنی، هر طور رفتار کنی اونا تورو به سختی قضاوت می کنن. ولی ما هممون باید با طبیعتمون صادق باشیم مثل هر کس دیگه ای بجز خودت رفتار کردن برات صرفا درد رو به ارمغان میاره و باعث میشه از کس یا چیزی که هستی خجالت زده شی بقیه از اون خجالت تغذیه میکنن و خیلی زود خجالت میشه همه اون چیزی که هستی.تو یه وجود فوق العاده هستی آنیا از کسی که هستی پرغرور باش. همونطور که من هستم. از اون موقع، آنیا همون قدر…

دانلود رمان تاریک ترین بوسه (جلد دوم مجموعه تاریک ترین) مجموعه تاریک ترین) جنا شوالتر رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان شاهزاده وحشی (جلد اول) مجموعه وحشی مگان مارچ

دانلود رمان شاهزاده وحشی (جلد اول) مجموعه وحشی مگان مارچ pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان شاهزاده وحشی (جلد اول) مجموعه وحشی از مگان مارچ با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

من هرکاری بخوام رو انجام میدم و هرکسی و بخوام بدست میارم. از قوانین هیچکس پیروی نمیکنم، حتی قوانین خودم. میدونستم نباید لمسش کنم، اما این جلومو نگرفت. برای دومین بار هم جلومو نگرفت. فقط باعث شد برای سومین بار مشتاق تر شم. سبک زندگیم با وحشی بودنم سازگاره، ولی اون اینطور نیس. اما تمپرنس رنسوم جدیدترین اعتیادمه و فعلا حاضر نیستم ولش کنم .اون رو به راه خودم میکشونم، حتی اگه بدین معنا باشه که اونو به تاریکی بکشونم. فقط امیدوارم که اینکار باعث مرگ هردومون نشه…

خلاصه رمان شاهزاده وحشی

_ تق تق. پنجاه و هشت دقیقه بعد داشتم به در چوبی دفتر رئیسم میزدم و اخلاقم خوب شده بود. کایرا رئیس مو قرمز جذابم وقتی منو دید لبخند ی زد. _هی تمپرنس. تازه میخواستم صبحانه سفارش بدم . توهم همون سفارش همیشگیتو میخوای؟ من هیچوقت دست رد به غذا نمیزنم. شاید بخاطر اینکه وقتی بچه بودم شب های زیادی رو با شکمم که از شدت گرسنگی قاروقور می کرد میرفتم بخوابم یا شایدم بخاطر اینکه کلا گشنمه. در هر صورت جوابم همیشه مثبته. _ البته. لبای کایرا که به قرمزی خون بود به لبخندی باز شد و برای یه ثانیه ، منو به یاد اون زن ماسک دار جمعه شب انداخت.

زنی که تماشاش کردم… باید اینو از ذهنم بیرون کنم و تظاهر کنم هرگز اتفاق نی فتاده اما خاطرات واضحش این اتفاق رو برام غیرممکن کرده. خداروشکر کایرا متوجه مکثم نمیشه چون پشت تلفن در حال سفارش صبحانه هست. با دفترچم که در دستم بود روی صندلی مهمان روبرو ی میزش نشستم. دفترچه پر از فهرست یادآوری و جزئیات نهایی بود که باید اونا رو قبل از مهمانی خیریه بزرگی که هفت گناهکار میزبانی اون رو پنجشنبه شب در خانه مری، محلی برای حمایت از زنان برعهده داره، مرور می کردیم.  بعد از جشن ماردی گراس موفقی که برای تیم فوتبال پادشاهان جادویی برگزار کردیم

این موضوع دهن به دهن شد که هفت گناهکار جای فوق العاده ای برای مراسماتی که قراره باشکوه انجام بشه هست. الان هم درخواست هامون چند برابر شده و شغلم که تمام وقتمو گرفته بود الان کل زندگیم رو فرا گرفته و هیچ زمانی برای کار دیگه ای برام باقی نذاشته. برای همین به ذهنم نرسید که در مورد اون خریدار جمعه شب بپرسم. حتی با اینکه باید تحقیق کنم چطور همچین چیزی اتفاق افتاد، از شدت خجالت روم نمیشه که به کاری که کردم اعتراف کنم تموم شد رفت. دیگه لازم نیست بهش فکر کنم. بجز شب های تنهایی در گوشه اتاقم. این قسمت برنامه ریز شدن مراسمات جزئی از شغلم نبود…

دانلود رمان شاهزاده وحشی (جلد اول) مجموعه وحشی مگان مارچ pdf رایگان بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
هایکوبوک
توضیح کوتاه درباره سایت
ابر برچسب ها
دانلود رمان های کیانا بهمن زاد   دانلود رمان های تکین حمزه لو دانلود رمان های فرشته تات شهدوست دانلود رمان های زهرا دانلود رمان های نغمه نائینی دانلود رمان های فاطمه اصغری دانلود رمان های سمیرا حسن زاده دانلود رمان های ونوس دانلود رمان های ناشناس دانلود رمان های صدیقه بهروان فر دانلود رمان های بهار محمدی دانلود رمان حوالی هیچستان بهار محمدی pdf دانلود رمان های ی با آقای بریجرتون (جلد چهارم) جولیا کوین دانلود رمان نامزدبی با آقای بریجرتون (جلد چهارم) ی با آقای بریجرتون (جلد چهارم) جولیا کوین pdf دانلود رمان های گلوریا دانلود رمان نقطه شبنم فرزانه صفایی فرد pdf دانلود رمان های فرزانه صفایی فرد دانلود رمان های ویدا چراغیان دانلود رمان عروس اورامان ویدا چراغیان pdf دانلود رمان های آیرین دانلود رمان خانزاده عیاش آیرین pdf دانلود رمان های پریسا محمدی دانلود رمان ویرانگر سرخ پریسا محمدی pdf دانلود رمان های ر.س دانلود رمان فردا تو می آیی ر ر.س pdf
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " هایکوبوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.