دانلود رمان فصل های نخوانده عشق از سنا قیصری پاک با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راه های نرفته بسیارند، رازهای نادانسته نیز، و زندگی کتابی ست که فصل های ناخوانده بسیار دارد. مگو: تا کی؟ تا چند؟ کتاب را ورق بزن، گام بردار، زندگی بر چکاد عشق، روزی گل خواهد داد.
خلاصه رمان فصل های نخوانده عشق
موبایل شانا زنگ خورد شایان که روی مبل نشسته و پرونده هایش را بررسی میکرد زیر چشمی به شانا نگاه کرد. شانا با شالی که دور سرش بسته بود و داخل یخچال را برای پیدا کردن خوراکی کنکاش میکرد با صدای زنگ موبایلش در یخچال را بست بیحوصله بود. چشمان سرخش نشان از این داشت که شب گذشته مثل شب قبل ترش برای شانا بارانی گذشته دستمال دورسرش هم نشان از سردرد عصبیش میداد! موبایلش را از روی کانتر برداشت. چهره اش در هم رفته بود با دیدن مخاطبش. شایان کنجکاو بود بداند کیست که اینطور اوقات تلخ خواهرش را تلخ
تر کرده فکر کرد احتمالا محسن باشد اما شانا جواب داد و بی حوصله گفت: الو… پیام… سلام… پس پیام بود. شایان گوش هایش را تیزتر کرد. حالا بجز رابطه تمام شده محسن و شانا نامزدی شانا با خواهرش هم برایش معما شده بود برخلاف ادعای خودش فقط خواست سلیمان نمیتوانست شانا را قانع کند با مردی که نمیشناسد ازدواج کند شایان خیلی خوب خواهرش را میشناخت، خیال میکرد میشناسد! ندانست پیام چه گفت ولی شنید که شانا جواب داد: خیلی سردرد دارم فکر نکنم بتونم بیام ولی باز بهت خبر میدم… باشه… خداحافظ. تماس را
قطع کرد و کلافه پوفی کشید طوری که انگار از دست یک مزاحم بد و سمج خلاص شده. شایان مطمئن تر شد که یک جای کار شانا میلنگد. از شبی که محسن آنجا بود دو شب میگذشت. با اینکه ذهن شایان پر بود از سوال اما حتی یک کلام هم با شانا درباره این موضوع صحبت نکرده بود انگار نه انگار که محسن آنجا بوده انگار نه انگار که فهمیده شانا درباره تمام شدن رابطه اش با محسن به او دروغ گفته انگار نه انگار که چشمان شانا هر صبح کاسه خون است انگار نه انگار که میبیند تماس های پیام را نادیده میگیرد انگار نه انگار که نه حرف میزند نه …