دانلود رمان انتقام خون از فائزه عیوض خانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان درمورد دختریه که پدرمادرشو از دست داده و خونه ای تو یکی از روستاهای شمال بهش داده میشه مستقر میشه. اونجا در حالی که نمی دونسته در اون مکان کارای غیر انسانی انجام می دادن چند روح سرکش سعی در اذیت کردنش دارن تو این راه با کسایی اشنا میشه و هیچوقت فکرشو نمی کرد که عشق دوباره تو قلبش ریشه بدونه… چه کسی میتواند بفهمد اخر این قصه چه می شود با ما همره باشید تا به پاسخ برسید …
خلاصه رمان انتقام خون
بعد از اینکه لباسامو عوض کردم. با یه شبخیر خوابیدم روی تخت، اصلا نفهمیدم سونیا کجا خوابید… تا چشامو بستم وارد یه دنیای دیگه شدم… خیلی خیلی محو بود… سحر بود با… با تیام… تو ماشین بودن…. از حرکات دستاشون معلوم بود دارن با آهنگ میرقصن…. یه لحظه تیام دستاشو از رو فرمون بلند کرد و تو هوا بشگن زد… همون لحظه با صدای بوق ماشینی سریع دستاشو گذاشت رو فرمون و ماشین به سمت چپش هدایت کرد. جیغ سحر با صدای بوق ماشین درهم آمیخته شد.
با سردرد بدی از خواب بلند شدم. یکم گیج اطرافمو نگاه کردم و با دونستن وضعیتم، به دسشویی رفتم و بعد از اتمام کارم رفتم اشپزخونه… سراغ مسکن رو از سونیا گرفتم… با نگرانی بهم قرص و لیوان آب داد. ازش تشکر کردم و قرص رو خوردم. کنارم نشست و دستشو گذاشت رو شونم، صدای ارومش تو گوشم پیچید: چیشده بود بهت ساغر. _ها هیچی یه کابوس دیدم همیشه هر وقت کابوس میبینم با سر درد بدی از خواب بیدار میشم… یه اهانی گفت و از جاش بلند شد… دوباره رفت اشپزخونه…
من موندم این دختر چقدر علاقه داره به اشپزخونه فکر کنم نافشو تو اشپزخونه بریدن… یکم رو مبل دراز کشیدم. چشامو بستم سعی کردم فکرای منفی و از خودم دور کنم و به چیزای مثبت فکرکنم. همینطور توی افکارم که شامل یه کیک خوشمزه وانیلی با طعم توت فرنگی میشد غرق بودم.. اوومم یادم باشه برگشتم روستا حتما یه کیک درست کنم. همینطور که چشام بسته بود از سونیا پرسیدم: سونی جون خان داداشت و اقاتون خبری ازشون نیس… جایی رفتن بسلامتی؟ _اره داداش رفته ماشین بگیره نیما هم رفت جایی کار داشت…. یه اهانی گفتم و …